نظریۀ صرفه در کتاب الموضح سیدمرتضی
پژوهشی دربارۀ اهمیت، مبانی و روش اثبات آن
سیدهخدیجه حسینی و مهرداد عباسی
چکیده
اگرچه در اندیشۀ غالب در الهیات اسلامی، نظریۀ «صرفه» کمتر محل توجه بوده و بهعنوان وجهی از وجوه اعجاز قرآن مقبولیت چندانی نیافته است، سیدمرتضی علمالهدی (د. 436)، عالم سرشناس امامی قرن چهارم و پنجم، از مدافعان جدّی این نظریه بوده و در کتاب الموضح عن جهة اعجاز القرآن (الصرفة) بهتفصیل آن را اثبات کرده است. در پژوهش حاضر، که به بررسی ابعاد گوناگون این نظریه در الموضح سیدمرتضی اختصاص دارد، نشان داده شده است که سیدمرتضی، بهعنوان یکی از مدافعان سرسخت این نظریه، برخلاف نقد مشهور بر معتقدان به صرفه، بههیچروی منکر اصل اعجاز قرآن نیست و همچنین، بهرغم برخی تلاشها برای مبرّا کردن او از اعتقاد به صرفه، او در این کتاب بهجد مدافع نظریۀ صرفه است، و این امر خود اهمیت و ضرورت بررسی علمی و دقیق این نظریه و این کتاب را نشان میدهد. در این پژوهش، رویکرد کلی عقلگرایانۀ سیدمرتضی و استدلالهای مبسوط او تبیین شده و مبانی متفاوت او در بیان معجزه، تحدّی و معارضه معرفی شده است. همچنین روش کلی سیدمرتضی در اثبات نظریۀ صرفه، که ردّ دیگر وجوه پیشنهادشده از جانب عالمان مسلمان برای اعجاز قرآن است، بهتفصیل شناسانده شده است.
واژگان کلیدی
اعجاز قرآن، صرفه، سیدمرتضی علمالهدی، الموضح
مقدمه (بیان مسئله)
صرفه از نخستین نظریههای اعجاز قرآن دارای تقریرهای متفاوتی بوده که همواره با نقد و اشکال مواجه شده و عالمان اسلامی برخوردهای متفاوتی با آن داشتهاند. برخی فقط با تکیه بر تبیین نظّام ـ مشهورترین قائل به این نظریه ـ آن را یکجا رد کردهاند. افرادی با تمسک به دیدگاه ابنحزم در رد یا پذیرش این نظریه تلاشهایی نمودهاند. عدهای در تألیفشان دربارۀ اعجاز نامی از صرفه نبرده و آن را شایستۀ بحث ندانستهاند. گروهی نیز با بررسی صرفه، قابل تأملش دانستهاند. برخی هم دیدگاه سیدمرتضی را در این باب بررسی کردهاند. آنچه به بحثِ این مقاله مرتبط است، نشان دادن اهمیت واکاوی دقیق نظریۀ صرفه بر مبنای دیدگاه سیدمرتضی است. بهرغم نظر اکثریت که این نظریه را مقابل اعجاز میدانند، سیدمرتضی صریحاً اذعان داشته که منکر اعجاز نیست و وجه اعجاز را منع الهی میداند.
با مروری تاریخی میبینیم که بهجز معدود افرادی در قرن سوم، نظریۀ صرفه تا قرن پنجم مدافع دیگری ندارد. حال این سؤال مطرح میشود که پس از عصر نظّام، و بهرغم مخالفتهای جدّی افرادی چون خطّابی (د. 388) (خطّابی، 1976م، صص19-22)، باقلانی (د. 403) (باقلانی، بیتا، صص29-30)، قاضی عبدالجبار (د. 415) (قاضی عبدالجبار، بیتا، ج 16، صص217-218 و صص323-325) چرا سیدمرتضی با تألیف کتاب مستقلی بر عقیدهاش پافشاری دارد؟ آیا این پافشاری، نشان از اهمیّت این نظریه نداشته و شایسته نیست با نگاهی دقیقتر بررسی شود؟ و آیا با وجود نگاهِ وی، این نظریه همچنان در تقابل با اعجاز است؟
وی از معروفترین مدافعان نظریۀ صرفه و تنها فردی است که تألیف مستقل او دربارۀ صرفه به ما رسیده است. شخصیت علمی برجستۀ سیدمرتضی نگارندگان را کنجکاو کرد تا استدلالهای وی را مطالعه کنند. این نوشتار به دنبال پاسخ به این سؤال است که چرا بهرغم مخالفت اکثریت، وی دفاع مبسوط و محکمی از صرفه بهعنوان تنها وجه اعجاز دارد؟ وی بر چه مبنایی صرفه را مطرح و از آن دفاع کرده است؟ و روش او چگونه است؟
هدف مطالعۀ پیشرو، نشان دادن اهمیّت این نظریه در تاریخ سنّت اسلامی و بهطورخاص اهمیّت آن در مکتوبات شیعی است که از دیرباز تا کنون ذهن محققان را به خود مشغول داشته است. این نوشته میکوشد «اهمیت» بررسی دقیقتر نظریۀ سیدمرتضی، «مبانی»، و «روش» او در اثبات این نظریه را دنبال کند.
در ارتباط با این نوشتار تا زمان تدوین آن، چند مقاله تألیف شده است که تأکید آنها بیشتر بر توصیف محتوای بخشهایی از این کتاب است. مقالۀ پیشرو برگرفته از یکی از فصول پایاننامهای است که به سیر تطوّر تاریخی این نظریه از ابتدا تا کنون پرداخته و پژوهشی در ادامۀ این کارهاست، با این تفاوت که تمرکز آن بر تحلیل روش و مبانی سیدمرتضی و تأکید آن بر اهمیت و ضرورت واکاوی دقیق نظریۀ اوست.
1- اهمیت بررسی نظریه صرفه در آثار سیدمرتضی
بررسی دقیق و سطربهسطر آثار عالمان در تاریخ اندیشۀ اسلامی بهسبب خوانشهای متفاوت هر یک از آنها میتواند انعکاسدهندۀ صحیح و دقیق سنت اسلامی باشد که اینجا بهطور خاص کتاب الموضح مدّنظر است. یکی از محققان اهمیت بررسی آثار سیدمرتضی را تشریح کرده که مرور آن میتواند در نشان دادن اهمیت بررسی دقیق الموضح نیز مؤثر باشد. آثار کلامی سیدمرتضی از این حیث اهمیت دارد که فقط بازتاب عقاید پیشینیان او نیست بلکه وی علاوه بر آنها، خود نیز نوشتههای ابداعی و عمیقی در بیان مسائل کلامی و اعتقادی دارد. نظاممند و مبسوطبودن آثارش وجه تمایز دیگری نسبت به آثار پیشینیان اوست که بررسی دقیق آثار او را پراهمیتتر میکند (عطائینظری، 1396،صص119-125). گرایش عقلانی سیدمرتضی و استدلالهای عقلی نیز نکتۀ دیگری است که در بیشتر آثار او هویداست تا جاییکه برخی او را به عقلگرایی اعتزالی منتسب کرده و نکوهیدهاند. بیتردید واکاوی دقیق، منطقی، علمی و عقلی استدلالهای او میتواند بیانگر صحت و سقم این امر باشد که آیا بهواقع خردورزی او در آثارش افراطی است یا منطقی. با این حال، هدف اصلی این تحقیق نشان دادن اهمیت بررسی کتاب الموضح اوست.
1-1- اهمیت کتاب الموضح
صرفه از جمله مطالب مهمی است که سیدمرتضی آن را در آثاری چون مسألۀ سوم کتاب المسائل الرسیّة (علمالهدی، 1405ق، ج2، صص،323-327)، جمل العلم و العمل (علمالهدی، 1414ق، ص175 و180) و الذّخیرة (علمالهدی، 1431ق، ص378) آورده و بر این اعتقاد است که خداوند عرب را از آوردن سخنی که در فصاحت، سبک بیان و نظم و چینش برابر یا همانند قرآن باشد بازداشته است، بهگونهای که اگر منع نمیشدند با قرآن رویارویی میکردند (علمالهدی، 1431ق، ص380). وی این مطالب را ناکافی دانسته و کتاب مستقل الموضح را نگاشته است. این کتاب اخیراً توجه محققان را جلب نموده و تصحیح شده است. وجود اثر مستقلی دربارۀ نظریۀ صرفه و اصرار مؤلف در تبیین این نظر اهمیت این کتاب و بررسی این نظریه را دوچندان میکند؛ مطلبی که شاید اختصار آن در کتابهای قبلی وی، شائبۀ عدم اعتقاد واقعی او به صرفه را برای برخی بهوجود آورده بود که اکنون با انتشار کتاب الموضح و توضیح مبسوط و نظاممند مؤلف دربارۀ صرفه، چنین گمانهای منتفی، و بطلان نظر این افراد روشن میشود.
بحثی دربارۀ معرفی کتاب و انتساب آن
در سال 1379ش در میان نسخههای خطی کتابخانۀ آستان قدس رضوی، نسخۀ واحدی از این کتاب را حسن انصاری معرفی، و محمدرضا انصاری تصحیح کرد و بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی آن را در سال 1382ش به چاپ رساند و در دسترس پژوهشگران قرار داد. بنا به گفتۀ محققِ کتاب، نسخهنویس این کتاب فردی به نام محمد بن حسین بن حِمیر جَشُمی/جُشَمی است که اطلاعات دقیقی دربارۀ وی در اختیار نداریم. گفتهشده نسخۀ مذکور سالم ولی فاقد مقدمه بود که به اصل آن لطمهای نزده است، زیرا افتادگی آغاز نسخه در حدّ چند برگ شامل مفهوم فصاحت و کلیات صرفه بوده که محقق تا جاییکه به اصل کتاب لطمه نزند، آنها را آورده و اندک اصلاحاتی انجام داده است (علمالهدی، 1382ش، ص26). کتاب مشتمل بر شش فصل است که فصل اول و چهارم حجم عمدهای از کتاب را تشکیل داده و پیرامون ردّ شبهههای صرفه است. اگرچه فقدان مقدمۀ کتاب تشکیکی در انتساب کتاب ایجاد میکند، اما با توجه به نزدیکی سیاق آن، با دو کتاب الذّخیرة و جمل العلم و العمل، بعید به نظر میرسد که از مؤلف ما نباشد.
شواهد مؤید صحت انتساب کتاب به مؤلف از این قرارند: شیخ طوسی (د. 460) از شاگردان بسیار نزدیک سیدمرتضی در الفهرست، نام کتاب الصرفة استادش را ذکر کرده (، 1417ق، ص164)، نجاشی (د. حدود463) هم که فاصلۀ زمانی اندکی با سید داشته و او را دیده، در الرجال نام الموضح را آورده (نجاشی، 1416ق، ص270)، آقابزرگ تهرانی در الذّریعة نام این کتاب را آورده و گفته سیدمرتضی در جمل العلم و العمل نیز نام این کتاب را آورده است (آقابزرگ طهرانی، بیتا، ج15، ص42). طبرسی در مقدمۀ تفسیرش به الموضح سیدمرتضی اشاره و از کتاب تمجید کرده، که این شاهدی است بر اینکه او نیز کتاب را دیده است (طبرسی، 1415ق، ج1، ص42)، علاوه بر این شواهد، مؤلف مکرّراً در نوشتههایش به این کتاب اشاره نموده است (علمالهدی،1414ق، ص175؛ همو،1431ق، ص380)؛ شباهت در سبک و اسلوب این کتابها کاملاً واضح است بهطوریکه خواننده مطمئن میشود این دو متن از یک نویسنده است. سیدمرتضی در کتاب الذّخیرة به وجود کتاب الصرفة و پاسخ به دیدگاه قاضی عبدالجبار، اشاره کرده و بهصراحت گفته که این همان چیزی است که صاحب کتاب المغنی به آن معتقد است و او در کتاب الموضح نقض کرده است (همان، ص388). بنا به گفتۀ مصحح، سیدمرتضی به وعدهاش وفا کرده، و در برگ 54 الف نسخه، دربارۀ آنچه صاحب کتاب المغنی گفته، فصلی رسا آورده که خود از دلایل مهم صحت انتساب کتاب است (علمالهدی، 1382ش، ص24).
1-2- اهمیت نظریۀ صرفه در میان وجوه اعجاز قرآن
طبق مستندات موجود در مکتوباتِ قابل دسترس، نظریۀ صرفه به ابراهیم بن سیّار نظّام منتسب است (، 1400ق، ص225؛ ، بیتا، ص64؛ بغدادی، 1401ق، صص120-129؛ ، 1988م، ص68؛ علمالهدی، 1431ق، ص378؛ فخررازی، 1424ق، ص26). اعتقاد به همین نظریه باعث شده تا فردی چون بغدادی وی را منکر نبوّت بداند (بغدادی، 1401ق، ص184؛ همو، بیتا، صص119-129) و پس از آن رفتهرفته این نظریه به حاشیه رانده شود. بسیاری نظریۀ صرفه را مقابل اعجاز قرآن دیدهاند، که بر اساس گفتۀ یکی از محققان ـ بر مبنای پیشفرض شیعی بودن نظّام ـ احتمالاً جنبۀ جدلی بر ضد اقوام شیعی و ایرانی داشته است. پس از نظّام معدود عالمانی به این نظریه قائل شدند. برخی از آنها چون جاحظ (جاحظ، 1384ق، ج4، صص89-90؛ همو، 2002م، ج1، صص130-131)، شیخ مفید (مفید، 1414ق، ص63) و شیخ طوسی (طوسی، 1400ق، ص166و173؛ همو، 1409ق، ص3) مدتی به آن معتقد بودهاند و سپس از این اعتقاد برگشتهاند. سیدمرتضی اولین پیشنهاددهندۀ این نظر نیست، اما میتوان گفت پس از نظّام یکی از مهمترین و مشهورترین قائلان آن بوده است. اینکه وی بهرغم افول این نظریه پس از عصر نظّام، همچنان و با قاطعیت تمام، صرفه را وجه اعجاز برشمرده امری قابل تأمل است.
دو نکته در این بحث حائز اهمیت است: نخست اینکه جایگاه علمی سیدمرتضی و تألیفات او برای محققان عرصۀ اندیشۀ اسلامی روشن است. او که شخصیتی عقلگرا و یکی از استوانههای علمی جامعة خویش بود، چگونه ممکن است نظریهای سطحی و واضحالبطلان عرضه کند؟ نکتۀ قابل تأمل اینکه فضای ایجادشده نسبت به صرفه از طرفی، و جایگاه علمی سترگ افرادی چون او و شیخ مفید از سوی دیگر، گاه سبب شده که عالمان اسلامی در اعتقاد ایشان به صرفه تردید و حتی تلاش کنند تا اینان را اساساً از قائل بودن به چنین نظریهای مبرّا بدانند. بهطور مثال گفتهاند که توانمندی ایشان در بحث موجب شده تا هنگام مجادلۀ علمی با شاگردانشان این شائبه به وجود آید که شاید خود این بزرگان نیز به صرفه معتقدند، حال آنکه چنین نیست (، 1370، صص292-302)، یا مثلاً با این سخن که اگر این اعتقاد به سیدمرتضی منسوب نبود فرصت خود را با بحث در آن تضییع نمیکردم، ضمن تأیید قوّت جدل وی، قائل شدهاند که معلوم نیست مانند سیدمرتضایی به صرفه معتقد بوده و بر آن نظر باقی مانده باشد (شهرستانی، بیتا، صص44-45). اکنون با انتشار الموضح، این گمانهزنی زیر سؤال رفته و مشخص میشود سیدمرتضی همانگونه که در آثار دیگرش نیز آورده بود، نهتنها به این نظریه قائل بوده، بلکه بر آن اصرار داشته و بهتفصیل از آن دفاع نموده است.
نکتۀ دوم، تدقیق و تأمل در دیدگاه مؤلف کتاب است، زیرا وی این نظریه را مقابل اعجاز ندیده، و در نگاه او صرفه به معنای انکار نبوت نیست. در الموضح جملاتی دیده میشود که این مسئله را بهوضوح نشان میدهد. او میگوید بهرغم اختلافنظرها همگان اعجاز را قبول دارند و دلیل صدق نبوّت پیامبر (ص) میدانند؛ و اگرچه وجوه اعجاز را مختلف دیدهاند، این موضوع ضربهای به اصل اعجاز نمیزند و در نهایت فرقی نیست که خرقعادت به نظم باشد یا به فصاحت یا به صرف الهی یا هر چیز دیگر. وی اختلاف را فقط در روش هر تفکری میداند. معجزۀ هیچیک از پیامبران را ذووجوه ندانسته و این را فضیلتی مخصوص قرآن برشمرده و میگوید:
«خدا را شکر اگرچه اختلاف داریم اما همۀ ما در این مسئله که قرآن معجزه است اتفاقنظر داشته و فقط دیدگاهمان در وجه اعجاز متفاوت است. قرآن نمیتواند به غیر از معجزه باشد و دلیلی بر صدق نبوّت پیامبر (ص) است» (علمالهدی، 1382، ص45).
از نگاه سیدمرتضی، کفر دانستن اعتقاد به صرفه به سبب نشناختن آن است. کسانی عمیقشدن در صرفه را بدعت دانستهاند، به همین سبب تنها دلیلشان این است که هر کس نظرش مخالف اجماع باشد به کفر و ضلالت افتاده است. وی اجماع را نپذیرفته و میگوید همینکه افرادی با اعتقاد به صرفه از این گروه خارج شدند، دیگر اجماعی وجود ندارد. به باور او، حتی اگر نظّام و دیگران را هم از اجماع بیرون نیاوریم باز هم اجماع پذیرفتنی نیست و دلیلش این است که گروه متکلّمان همۀ امت اسلام نیستند (علمالهدی، 1382، ص72).
1-3- بازتاب نظریۀ صرفۀ سیدمرتضی در میان معاصران
در این بخش نشان خواهیم داد که نظریۀ صرفه در آثار سیدمرتضی بازتابی هرچند غیرمستقیم در آرای معاصران داشته است. به نظر میرسد اعتقاد وی این تمایل را ایجاد کرده تا پژوهشگران معاصر بهویژه محققان شیعی ـ ایرانی به تأمل دوباره در این نظریه بپردازند. مروری بر آثار برخی عالمان معاصر ـ که احتمالاً با دیدگاه سیدمرتضی دربارهی صرفه آشنا نبودهاند ـ نشان میدهد صرفه همچنان مقابل اعجاز قلمداد میشود و جایگاه طعنآمیزی دارد. بسیاری ترجیح دادهاند وارد این موضوع نشوند، یا آن را با هر تبیینی رد کنند و کنار بگذارند. مثلاً طباطبایی ذیل مبحث اعجاز بلاغی قرآن، آنجاکه دو اشکال واردشده به بلاغت را مطرح میکند، به تبیین صرفه پرداخته و آن را مولود همین دو اشکال معرفی میکند، اما در نهایت «صرف» را قابل اعتماد نمیداند (طباطبایی، 1370، ج1، صص71-89). یا محمدجواد بلاغی در مقدمۀ تفسیر خود به بحث اعجاز پرداخته اما مطلقاً سخنی از صرفه به میان نیاورده است؛ یا مطهری نظریهی صرفه را فاقد ارزش بررسی دیده و تنها به ذکر نامی اکتفا کرده و از صرفه به مجازات و رسواکردن توسط خدا تعبیر نموده است (مطهری، 1394، ج4، ص483)؛ یا بهبودی با استنادهای قرآنی به اثبات معجزۀ قرآنی با تکیه بر وجه فصاحت و بلاغت والای آن پرداخته، وقعی به نظریۀ صرفه ننموده و بدون بهکارگیری واژۀ صرفه، آن را خلاف وجدان آگاه میداند (بهبودی، بیتا، صص127-129).
اما گروهی دیگر، شاید با ملاحظهی جایگاه علمی سیدمرتضی، بهگونۀ دیگری به این نظریه نگریستهاند. اینان تبیین صرفه را دوشقّی دانستهاند؛ شقّی را کاملاً مردود و شقّ دیگر را تا حدی معقول دیدهاند. خویی، حکیم و معرفت از این جملهاند. خویی میگوید اگر بگوییم که از ابتدا خداوند این علم را در اختیار بشر قرار نداده صرفه قابل پذیرش است، اما در این صورت معجزۀ پیامبر (ص) با معجزۀ سایر پیامبران تفاوتی ندارد (خویی، 1430ق، صص84-85). حکیم هم نظری مشابه نظر خویی دارد (حکیم، 1419ق، صص141-144). معرفت با تمام تأکیدی که بر اعجاز بیانی قرآن دارد و با دلایلی صرفه را رد کرده، پس از بازگو نمودن آرای سهگانۀ تفسیری از صرفه، قسمت دوم تبیین سیدمرتضی ـ یعنی نداشتن علم لازم از ابتدا ـ را تا حدی معقول میداند (معرفت، بیتا، ج4، صص139-140). وی اگرچه صرفه را نپذیرفته، اما قابل تأمل بیشتر میداند؛ عبارات او در ضمن توضیح موضوع مؤید این مطلب است (حسینی، 1396، صص136-137).
با مرور آثار محققان بعدی، کوششهای متنوعی در تبیین کلی این نظریه یا بهطورخاص بر مبنای نظر سیدمرتضی دیده میشود که هر یک منتج به نتیجهای متفاوت شده است. یکی از پژوهشگران در مقالهای بلند دلایل موافقان و مخالفان صرفه را بررسی کرده، برخی از دلایل موافقان را به نقد کشیده و برخی از دلایل ابطال آن را هم نپذیرفته، و در نهایت با توجه به محکم بودن برخی استدلالهای مخالفان صرفه، این دیدگاه را رد کرده است (قاضیزاده، 1374، صص86-39). گفتنی است این پژوهش مربوط به زمانی است که الموضح تصحیح نشده بود. محقق دیگری با همین سبک، صرفه را نقد نموده و آن را دارای پشتوانۀ علمی لازم ندانسته، و درونی بودن وجوه اعجاز را اصلِ اعجاز و دلیل عدم هماوردی قرآن میداند (جواهری، 1391، صص147-180).
پژوهشگران دیگری با تمایل نسبی به صرفه، کم و بیش از رویکرد جمهور علما فاصله گرفته و سعی نمودهاند تبیینهای جدیدی بهدست دهند که البته در اقلیتاند. حسین نصّار تحقیقی مستند ترتیب داده و در خاتمه بهگونهای متفاوت با دیگران، سخنی قاطع در ردّ صرفه نیاورده است و بهنظر میرسد اندک تمایلی به آن دارد (نک: نصّار، 2000). ابوزید نیز با نقد دیدگاه باقلانی، بهنوعی صرفه را قابل پذیرش دانسته یا دستکم آن را رد نکرده است (ابوزید، 2014م، صص145-149).
گرایش نواندیشانه و عقلگرایانۀ برخی محققان سبب شده است تا نهتنها در ردّ صرفه سخن نگویند بلکه در تقویتش گامهایی نیز بردارند. برخی با استناد به منابعی چون الموضح تلاش کردهاند اشکالهای موجود در صرفه را واکاوی نمایند (جعفری،1387؛ نادری، 1390، صص9-30). برخی نیز با ارائۀ تحلیلهای جدید، سعی در برطرف نمودن این اشکالها داشتهاند. این موضوع نشان میدهد یا شخصیت علمی صاحب الموضح روی این تحقیقها اثرگذار بوده یا اینکه بهواقع، منطقی پشت این دیدگاه نهفته است که این محققان سعی در آشکار نمودن آن منطق دارند. در این بین نمیتوان نقش انتقادهای واردشده به سایر وجوه اعجاز را در رویکرد این افراد بیتأثیر دانست.
محقق دیگری کاملاً متفاوت به موضوع نگریسته و تقریر جدیدی از صرفه بهدست داده، و عدم باور به اعجاز را منافی الهیبودن قرآن نمیداند (نکونام، در دست انتشار). پژوهشگری در نوشتار خود بدون اینکه ساختار بحثش راجع به صرفه باشد به تناسب مبانی تفسیری، معتقد است بهرغم اینکه این نظریه، وجه اعجاز را در بیرون متن جستجو میکند اما باید اذعان کرد که خالی از تصور کلی و اجمالی در باب متن قرآنی نیست و در بُنِ آن، تصوری از متن قرآنی وجود دارد. مطابق این تصور، متنِ قرآنی متنی متمایز و به کلی دیگر نیست و چنان است که میتوان همانندی برای آن پدید آورد. وی در نهایت اینگونه نتیجه گرفته که شناخت متن و برآورد توانمندی فرهنگی و ادبی جامعۀ عربی، زمینهساز نظریۀ صرفه شده است. وی با این بیان، درک متن قرآن را مبنای نظریۀ صرفه دانسته است نه به عکس، چرا که آن مسبوق به فهم و تفسیر است (جلیلی، 1394، صص181-194). قرآنپژوهی سعی در ارائۀ طرحی بدیل و جایگزین صرفه دارد که پارهای از شبهههای وارد به تحدّی را برطرف میکند. به اعتقاد وی، این طرح مشکلاتی را که صرفه از درون به آن مبتلاست و محل خردهگیری واقعشده را ندارد. این تصور مبتنی بر این است که تحدّی عدم امکان است نه عدم وقوع، و بر همین اساس استدلالهای عقلی و منطقی در اثبات این طرح چیده شده است (اخوانصراف، 1396، صص21-34).
در یکی از رسالههای دکتری سالهای اخیر در همین راستا کوششهایی دیده میشود. نویسندۀ این رساله معتقد است نظریۀ صرفه در چهارچوب تئوری معجزه، نه تنها واپسگرا نیست بلکه نظریهای بسیار دلیرانه است و اشکالهای اساسی بر نظریۀ رقیب خود وارد ساخته است که بدون پاسخی قانعکننده به آنها نمیتوان از آن دیگری دفاع کرد. وی میگوید طرفداران نظریۀ فصاحتِ خارقعادت، از کنار این چالشها با اغماض گذشته و هیچگاه نخواسته یا نتوانستهاند برای آنها پاسخی ارائه کنند (موسوی اندرزی،1389، ص173).
با این مرورِ مختصر روشن شد که برخی سیدمرتضی را بهطور کامل پیرو نظریۀ صرفۀ نظّام دانسته و بر همین اساس دیدگاه او را یکجا رد کرده یا منکر قائلشدنش به این نظریهاند، در حالیکه از یکسو نظر به شخصیت علمی ـ ادبی ـ کلامیِ سیدمرتضی و با عنایت به جایگاه ستودهشدۀ وی در کتب تراجم، آثار مهم بهجای مانده از او، همچنین شخصیت عقلگرا و فرافرقهای وی، پرداختن به کُنه تبیینِ او از صرفه، شایسته و بایسته به نظر میرسد و از دیگرسو، با چاپ الموضح بطلان گمانهزنی برخی افراد مبنی بر عدم قائلبودن سیدمرتضی به این نظریه آشکار میشود. همچنین اهمیت معرفی نسخۀ کتاب در تدقیق نظر او دربارۀ صرفه و اختلافنظر او با سایر مدافعان صرفه روشن میشود.
2- مبانی نظریۀ صرفه در الموضح سیدمرتضی
از دیرباز دربارۀ وجوه اعجاز قرآن مناقشه شده است. نگاه خاص و مبنای متفاوت سیدمرتضی دربارۀ دو مفهوم مهم «معارضه» و «تحدّی» و تعریفی که وی از «معجزه» دارد موجب شده تا وی تبیینی متفاوت از اعجاز بهدست دهد؛ بهطوریکه میتوان گفت وجه برگزیدۀ او یعنی صرفه محصول همین تفاوت مبناست. همین امر سبب شده تا تبیین وی دربارۀ این نظریه با دیدگاه سایر اندیشمندان این عرصه متفاوت گردد.
2-1- تعریف خاص از معجزه
تعریف سیدمرتضی از معجزه تفاوت اندکی با بقیه دارد، اما همین تفاوت کوچک موجب اختلافنظر او با دیگران شده، بهطوریکه به نظر میرسد این توصیف متفاوت یکی از مبانی او در پذیرش صرفه است. یکی از اشکالهای واردشده به صرفه این است که اگر قائل شویم خداوند علوم مورد نیاز را هنگام معارضه از معارضهکننده سلب کرده و مانع همانندآوری شده، دیگر نمیتوان گفت قرآن معجزه و دلیل صدق نبوّت پیامبر (ص) است. قاضی عبدالجبار در المغنی آورده است که علوم یادشده یا از ابتدا در اختیار بشر نبوده یا هنگام نزول قرآن از ایشان سلب شده، که اگر منظور قائلان به صرفه، نوع دوم باشد لازم میآید قرآن معجزه نباشد (قاضی عبدالجبار، بیتا، ج16،صص218-220). به نظر میرسد سیدمرتضی با طرح بحث لغوی، این موضوع را پاسخ داده است. وی میگوید اصل لغت «مُعجِز» به معنای فردی است که فردی دیگر را ناتوان کند، همانطور که «مُقدِر» یعنی فردی که دیگری را توانا میکند؛ با این حال، گاهی لفظ «مُقدر» در این معنا بهکار میرود که اسباب تواناشدن را در اختیار فرد قرار دهند نه اینکه در حقیقت به او قدرت دهند. «مُعجز» را نیز مانند «مُقدر» میتوان در معنای دوم استعمال کرد و دربارۀ کسی که آلات فعل را از او سلب میکند، بهکار گرفت که در اینجا به سلب علم نظر دارد. معجز به این معنا یعنی فقط در همان لحظۀ معارضه با قرآن، از آنچه که قبلاً قادر به انجام آن بوده، سلب عادت شود. پس خدا فقط در این لحظه معجز است و اینجا معجز به معنای عاجزکردن همیشگی نیست. از بحث اصطلاحی واژۀ معجز نیز اینگونه استفاده کرده که معجزه در امری که انجامش بر افراد متعذّر باشد بهکار رفته، خواه سبب تعذّر این باشد که آنان بر جنس آن فعل قادر نباشند مانند احیای مردگان، یا به جهت صفت آن فعل باشد که بشر از انجامش با وجودِ آن صفت ناتوان است مانند جابجایی کوه. بنابراین، قرآن از این حیث که آوردن مثل آن در فصاحت و نظم بر خلق ناممکن است معجز است، هر چندکه سبب این ناممکنی منع باشد نه تعذّر ذاتی (علمالهدی،1382، ص68).
یکی از شروط معجزه خارق عادت بودن آن است، درحالیکه سیدمرتضی فصاحت قرآن و نظم آن را در عین عالیبودن، دستیافتنی و مقدور بشر میداند، پس در اینصورت خرقعادتی صورت نمیگیرد. او معتقد است که اگر غیرمعجز به این معنا دانسته شود که همۀ مردم یا بعضی از آنها قادر به معارضهاند باطل بودنش واضح است چون او اثبات کرده که تحدّی قرآن و بازنشستن عرب از معارضه، هر دو، دلالت بر ناممکنی آن دارد و گفته که طمعها از معارضۀ با قرآن بریده شد و کسی قادر به معارضه نبود. وی معجزه و صرفه را اینگونه با هم پیوند میزند که ناتوانی فصحا از معارضۀ با آن دلالت بر منع الهی میکند و منع الهی نشانۀ صدق نبوّت است. در نهایت از اینکه معجز نبودن قرآن و نشانۀ نبوّت نبودن آن را به او نسبت دهند برائت میجوید (علمالهدی،1382، صص69-70).
در این بحث روشن است که تعریف نسبتاً متفاوت وی از معجزه مبنای خاصی برای او فراهم آورده است که اعتقاد وی به صرفه از آن ناشی میشود. اما نکتۀ قابل تأمل آن است که سیدمرتضی در چند جا صرفه را فقط سلب علوم هنگام قصد معارضه میداند (علمالهدی، 1382، صص57-58 و 258؛ همو1431ق، ص380)، درحالیکه فقط در یکجا به «عدم اتیان علم از ابتدا» اشاره دارد (علمالهدی،1382، ص50). با این حال، یکی از قرآنپژوهان این استناد اخیر را اصل نظر او دانسته و موارد دیگر را «جدلی» تلقی کرده است. این موضوع نکتۀ مهمی است که ضرورت تحقیق بیشتر بر محتوای کتاب را روشن مینماید.
2-2- نگاه متفاوت به تحدی قرآن
از دیگر مبانی سیدمرتضی که او را به پذیرش صرفه سوق داده نگاه متفاوتش به «تحدّی» است. مؤلف با طرح موارد مختلف به مسئلۀ تحدّی پرداخته و از زوایای متعددی به آن نگریسته و به اشکالها پاسخ گفته است.
سکوت آیات قرآن در تعیین وجه تحدّی
عدم پرسشِ عرب از پیامبر (ص) دربارۀ چگونگی نوع تحدّی نکتۀ مشترکی است که سیدمرتضی و مخالفان صرفه هر دو از آن برای اثبات مدعای خود استفاده میکنند. طرفدارانِ فصاحت مدعیاند چون پیامبر (ص) به عرب فهمانده بود که تحدّی به فصاحت است از همینرو در اینباره ابهامی نداشته و سؤالی نپرسیدند، اما سید میگوید با پذیرش این پیشفرض، باید سخن مسموع یا غیرمسموعی از پیامبر (ص) موجود باشد در حالیکه نقلی به ما نرسیده است. وی نبودِ تخصیص یا تقییدی در آیات تحدّی را برای تقویت استدلال خود استفاده کرده و معتقد است عام بودن آیات تحدّی و عدم پرسش عرب دلیلی است بر اینکه آنها نوع تحدّی را مطابق عادت خود بهخوبی میشناختند. طبق عادت آنان، تحدی میان شاعر با شاعر یا خطیب با خطیب رخ میداد، و حتی میان دو قصیده زمانی معارضه انجام میشد که از نظر جنس و عروض مشابه باشند (علمالهدی،1382، صص39-41).
سیوطی صرفه را به دلیل تعارض با آیه 88 سورۀ اسراء فاسد میداند چرا که دلالت بر عجز دارد، زیرا با وجود بقای قدرتِ مخاطب است که دعوت به تحدّی معنا دارد. اگر توانایی از آنها سلب گردد فایدهای بر اجتماع آنها نیست، چون مانند اجتماع مردگان است و عاجزشدن مردگان بیارزش است (سیوطی، 1416ق، ج2، ص314). مطلبی که در آیۀ تحدّی روی آن تأکید شده ناتوانی مردم از آوردنِ همانند قرآن است، هرچند که جن و انس همدیگر را پشتیبانی کنند، اما اینکه این ناتوانی به چه سببی بوده، در آیه بدان اشارهای نشده است؛ وانگهی آیه بیان نکرده که قدرت ندارند بلکه در آیه تصریح شده کسی نمیتواند مانند قرآن را بیاورد. بهعبارتی خبر از نتیجۀ نهایی مبارزه است نه توانایی اولیه اعراب برای مبارزه؛ بر همین اساس، سیدمرتضی معتقد است که وجه تحدّی قرآن در «فصاحت و نظم توأمان» است. فصاحت قرآن را در حدّ ممتاز دانسته، ولی بین فصاحت قرآن و کلام فصیح عرب فرق زیادی نمیبیند (علمالهدی،1382، ص38).
«فصاحت و نظم» در کنار هم بهعنوان وجه تحدّی
یکی از ایرادهای مهم به نظریۀ صرفه تعارض آن با آیات تحدّی است. طرفداران فصاحت معتقدند مخاطبان آیات تحدّی به همانندآوری با فصاحت قرآن فراخوانده شدهاند. چون فصاحت قرآن خارج از توان بشر بوده، معارضۀ آنها به شکست انجامیده، و موفق به همانندآوری نشدند، پس اعجاز در فصاحت است و اگر جز این باشد، تحدّی قرآنی خدشهدار میشود. سیدمرتضی«فصاحت و نظم» در کنار هم را وجه «تحدّی» میگیرد نه وجه اعجاز، و این مبنای متفاوت اوست. وی در تبیین این مبنا از سنت نقیضهگویی شعر در میان قوم عرب مدد جسته و میگوید عرب به اینکار عادت داشت پس باید بلافاصله با شنیدن قرآن به سراغ نقیضهگویی میرفت و نمونهای میآورد، اما اینگونه نشد، پس علت حتماً وجود مانع الهی بود. وی برای اثبات مدعای خود با مثالهایی از مناقضۀ جریر بن عطیه (د. 110) با فرزدق و اَخطل ـ از شاعران معروف آن دوره ـ به بیان سنت نقیضهگویی پرداخته و از این مطلب در بحث تحدّی استفاده میکند (علمالهدی،1382، صص39-40). اشاره به عادت تحدّی به نظم و فصاحت میان اعراب در کتاب الذّخیرة نیز آمده است (علمالهدی،1431ق، ص380). مؤلف اثبات میکند که تحدّی نمیتواند به «فصاحت» یا «نظمِ» تنها باشد، زیرا در این صورت، عرب میتوانست با کلام خود با قرآن معارضه کند زیرا سورههای کوچک با کلام فصیح عرب تنها اندکی فرق دارند. اینکه عرب سورهای نیاورده مشخص میکند که بهجز فصاحتِ قرآن چیز دیگری هم هست که در توان عرب نبوده است (علمالهدی،1382، ص42).
اعتقاد به عدم وقوع معارضه با قرآن
مبنای مهم دیگری که نظر سیدمرتضی را متفاوت نموده، نگاه او به مصداق «معارضه» است. برخی معتقدند معارضه انجام شده اما موفق نبوده است و علّت این عدم توفیق را فصاحت والای قرآن و ناتوانی عرب در همانندآوری دانستهاند. سیدمرتضی معتقد است که عرب توانایی معارضه داشت و همۀ دلایل نیز برای انجام معارضه مهیّا بود، اما در عمل معارضهای نشد. خداوند مانع این معارضه شد، در غیر اینصورت عرب میتوانست کلامی مانند قرآن بیاورد. وی احتمال ملاحظهکاری اعراب در عدم معارضه را رد کرده، و حیا و ورع عرب را علّت عدم معارضه نمیداند. دشمنی شدید مشرکان با پیامبر (ص) باعث میشد تا آنها ابایی از افترا نداشته باشند. اعراب به قدری شیفتۀ قرآن شده بودند که حالِ آنان با نزول قرآن دگرگون شد و از اوج عزّت و ادعایی که در کلام داشتند فرو افتادند، پس انگیزۀ کافی برای معارضه وجود داشت و با این اوصاف، عدم معارضه هیچ دلیلی جز منع الهی ندارد. عاجزشدن از معارضه تا حدّی بود که یکی از افراد با آوردن قصۀ رستم و اسفندیار مردم را به اشتباه انداخته که معارضه کرده و اینگونه مینمود که مطلوب تحدّی همان قصهها و اخبار است (علمالهدی،1382، صص95-96). بحث سیدمرتضی دربارۀ عدم وقوع معارضه در قالب دو موضوع آمده که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
(ص)
یکی از بحثها این است که اگر عرب قادر به معارضه بود، راه جنگ و خونریزی در پیش نمیگرفت (جاحظ،1399ق، ج3، ص276). بهعبارتی علت رویآوری به جنگ شکست در معارضه بود؛ یا اینکه اگر عرب هماوردیای داشت خبر آن میرسید؛ یا اگر این توانایی وجود داشت برای مقابله با اسلام شمشیر نمیکشید زیرا هیچ عاقلی مسیر دشوار را بر آسان ترجیح نمیدهد (قاضی عبدالجبار،1422ق، ج1، صص396-397). تبیین سیدمرتضی دربارۀ رویآوری به جنگ این است که عرب اینقدر غافل نبود که جنگ را به معارضه ترجیح دهد. اینکه جنگ سختتر از معارضه است و هیچ عقل سلیمی راه سخت را انتخاب نمیکند وجه اشتراک سخن قاضی و سید است و ظاهر کلام هر دو یکچیز است. اختلاف نظر آنها در علت رویآوری به جنگ است. قاضی علت را شکست در معارضه میداند ولی سیدمرتضی معتقد است اصلاً معارضهای انجام نگرفت چون خداوند مانع از معارضه شد و عرب به این سبب به جنگ روی آورد. وی در این باره اشکالاتی را مطرح میکند و به آنها پاسخ میدهد.
نظر سیدمرتضی در مقابل اینکه عرب اصلاً به ذهنش خطور نکرد که بهوسیلۀ معارضه میتواند با پیامبر (ص) مخالفت کند و به همین سبب مشغول جنگ شد، این است که غیرمسلمان ممکن است اینگونه اشکال کند، اما هیچ مسلمانِ قائل به اعجاز این نکته را نمیپذیرد، زیرا حتّی اگر افراد غافلی هم در بین عرب بودند که بهجز جنگ راه دیگری ـ یعنی معارضه ـ در ذهنشان نبود، بیتردید در بین آنان دانایانی بودند که راه جنگ را نمیپذیرفتند، و به تحدّی پاسخ میدادند. وی معتقد است خبرگان قوم متوجه تفاوت اندک کلام عرب و قرآن میشدند و بنابراین دریافته بودند که با وجود تحدّی قرآنی، دوراندیشی به این است که ساکت باشند و پاسخی ندهند. دلیل دیگر او در عدم انجام معارضه این است که تعداد افرادی که توانایی معارضه داشتند کمتر از تعداد ایمانآورندگان به قرآن بود زیرا بیشتر مؤمنان، مردمی بودند که به معارضه و مسائل پیرامونی آن نمیاندیشیدند چه رسد به اینکه قصد انجام معارضه داشته باشند و بر همین اساس شبهه در این زمینه نمیتوانست پایۀ ایمان ایشان را سست کند. بدین سبب میتوان پذیرفت شمشیر را برکلام ترجیح دهند (علمالهدی،1382، صص97-98). تمام تکاپوی سیدمرتضی این است که فقط ارادۀ الهی را علتِ عدول از معارضه و رویآوری به جنگ بداند.
2-3-2- گزارشهای تاریخی دربارۀ وقوع معارضه
ماجرای مسیلمه را معمولاً نمونهای از معارضه با قرآن میدانند که با شکست مواجه شده است. سیدمرتضی با نگاه متفاوتی اصولاً کار مسیلمه را فقط مناقضهای دانسته که به قصد تمسخر عرضه شده، و بهترین دلیل بر صحّت نظریۀ صرفه است. وی سخافت کار مسیلمه را شاهدی بر جهل و اضطراب عقل او دانسته که بههیچوجه نمیتوان آن را معارضه دانست (علمالهدی،1431ق، ص385). عدم منع و صرف الهی دربارۀ مسیلمه را اینگونه بیان میدارد که فقط فصیحان مبرّز مشمول این صرف شدهاند. اگر آنها معارضه کرده و چیزی در طول تاریخ موجود بود، باید موردی شبیه به آن یا ادّعای انجام آن به ما میرسید و اعجاز را باطل میکرد. او با تأکید بر این نکته که عرب میتوانست مثل قرآن را بیاورد، اما به دلیل صرف الهی هیچگاه این اتّفاق نیفتاد، ادّعا میکند که به همین سبب است که در کلام عرب چیزی بالاتر از فصاحت قرآن یا مساوی با آن یافت نمیشود (علمالهدی،1382، صص89-91).
نکتۀ دیگر این است که اگر قرآن خارج از عادت عرب نیست و وجه اعجاز صرفه است، پاسخ ولید بن مغیره به قریشیان که دربارۀ قرآن گفت: «إن هذا الّا سحر یؤثر» چگونه فهمیده میشود؟ یا ماجرای فصحایی چون لبید بن ربیعه، نابغه جعدی، و کعب بن زهیر را که بهسبب فصاحت خارقالعادۀ قرآن به پیامبر(ص) ایمان آوردند چگونه میتوان توضیح داد؟ اگر اعجاز قرآن به فصاحت نیست، پس اقرار این افراد به فصاحت اعلای قرآن و دستکشیدن از آیین قبلیشان و مؤمن شدن به پیامبر (ص) چگونه توجیه میشود؟ پاسخ سیدمرتضی حاکی از آن است که تفاوت کلام فصیح عرب با قرآن را در حدّ فرق «معجز» و «ممکن» نمیداند. وی فرق زیادی بین عادت عرب و خارق عادت قائل نیست. او سخن ولید بن مغیره را ناظر به این نکته میداند که قرآن فقط متفاوت با آن چیزی است که ولید قبلاً در طول عمرش شنیده بود. ولید در خودش ناممکنیِ معارضه هنگام قصدِ آن را مییافت و با عمق وجود درک میکرد که ناتوانیاش دربارۀ چیزی است که از روی عادت باید بتواند آن را بگوید، و ازاینرو، با توجه به حالِ خود گفت «إن هذا الّا سحر یؤثر». سید منظورِ آیه را اشارهای به حال و ویژگی او میداند نه خودِ قرآن، در حالیکه اشکالکننده همه چیز را به قرآن مرتبط میداند. نتیجه اینکه اختلاف سید با مخالفان صرفه این است که آنها میگویند علت ایمانآوردن این افراد برتری فصاحت قرآن نسبت به کلام خودشان بود، اما سیدمرتضی بر آن است که آنان خود را توانمند در فصاحت میدانستند، اما تعذّر پیشآمده در هنگام قصد معارضه سبب ایمانآوردن ایشان شد. آشکارترین نشانه و دلیل برای آنها بیان همان چیزی بود که تا آن زمان برایشان ـ در اقسام فصاحت و نظم ـ آسان بود، اما در لحظۀ معارضه برایشان ناممکن میشد (علمالهدی،1382، صص85-89).
3- روش اثبات نظریۀ صرفه در الموضح سیدمرتضی
بررسی کتاب الموضح نشان میدهد مؤلف در اثبات نظریهاش از استدلالهای عقلی بهره گرفته است. برخی دانشمندان که موافق صرفهاند فقط به اثبات آن پرداخته و با وجوه دیگر اعجاز کاری ندارند یا وجوه دیگر را در کنار صرفه پذیرفتهاند. سیدمرتضی نهتنها با استدلالهایی صرفه را اثبات میکند بلکه با ردّ وجوه اعجازِ زمان خودش، به تقویت صرفه پرداخته و مصرّانه آن را تنها وجه اعجاز میداند. بر اساس شخصیت عقلگرایانۀ سیدمرتضی، روش او نیز، دستِکم از نظر خودش، بر استدلالهای عقلی استوار است. برخی پژوهشهای اخیر، سخنان صاحب الموضح را فاقد استدلالهای عقلی و نقلی روشن دانسته، و اصطلاح «سَبر و تقسیم» را مطرح کردهاند (نادری،1390، ص28). در نقد این نظر باید گفت که کلام سید عقلانی است و لزومی به ذکر ادلۀ نقلی ندارد. سیدمرتضی از نظر خودش استدلالهای عقلی فراوان آورده، بنابراین منصفانه به نظر نمیرسد که با طرح اصطلاح سبر و تقسیم، نظریۀ وی را تخطئه کرد چراکه مؤلف در جایی به این اصطلاح اشاره نکرده، و تنها یکبار «سبر و اختبار» را بهکار گرفته است (علمالهدی، 1382، ص91)، اما بیانگر روش کلی او نیست؛ و اگر محتوای کتاب موجب این استنباط شده، گرچه توجه خوبی بوده و شاید در جایی از کتاب روش سیدمرتضی همین باشد، اما بر مبنای ساختار کتاب نمیتوان بهطور قطع ادعا کرد که روش کلی مؤلف این بوده که همۀ وجوه را رد کرده و وجه مختار خود را برگزیده، بلکه وی علاوه بر استدلالهای محکم در اثبات صرفه، جهت تقویت نظریهاش، به ردّ سایر وجوه نیز پرداخته است.
سیدمرتضی وجوه شناختهشدۀ «اخبار از غیب»، «فصاحت»، «نظم عجیب و اسلوب غریب» و «عدم اختلاف و تناقض در قرآن» را دارای ارزشی والا دانسته، اما هیچیک از آنها را وجهی مستقل قلمداد نکرده و بر اساس استدلالهای عقلی فقط صرفه را اثبات، و با ردّ سایر وجوه اعجاز، نظریهاش را تقویت میکند.
ردّ «اِخبار از غیب»
اخبار از غیب یکی از وجوه اعجاز قرآن است. افرادی چون نظّام (خیّاط، 1988م، ص68)، و برخی آن را در کنار وجوه دیگر مطرح کردهاند (رمّانی، 1976م، ص69). سیدمرتضی با ادلّهای این وجه را رد میکند. تحدّی را به هر یک از سورهها میداند، در حالیکه در بسیاری از سورهها اخبار غیبی نیست (علمالهدی،1431ق، ص402). پیشتر از او خطّابی نیز با اینکه اخبار از غیب را اعجاز دانسته اما آن را وجه مستقلی نمیداند چون خبر غیبی در تمام سورهها نیست (خطّابی،1976م، ص21). شرط تحدّی را مطابق عرف آن زمان دانسته و میگوید اگر اخبار از غیب وجه تحدّی قرار گیرد خلاف عرف مردم در آن زمان است. با تقسیم اخبار از غیب به «خبرهای گذشته» و «خبرهای آینده»، چگونگی ظرفیتِ قرارگیری هر یک را بهعنوان وجهی از اعجاز بررسی میکند. «خبر از آینده» را دارای این ظرفیت نمیداند چون صدق و کذب خبر از آینده در لحظۀ اطلاعِ خبر را منتفی میداند چراکه گذشت زمان و وقوع آن خبر، صدق و کذبش را مشخص میکند و جایز نمیداند تحدّی به خبری باشد که صدق و کذب وقوع آن مشخص نیست. بشر فقط بر کلیّت آن آگاهی دارد و جزئیات برایش روشن نیست. وی معتقد است در ابتدای امر، خبر از آینده در قرآن، حتی اگر خرقعادت هم باشد یقینی نبوده و ملاک صدق نبی نیست، زیرا فقط برای افرادی که پس از گذشت زمان، شاهد صدق وقوعِ آن بودند، میتواند ملاک معجزه باشد نه برای همۀ افرادِ حاضر در زمانِ پیشگویی، چرا که آنها شاهد اثباتِ صدق آن نبوده، و میتوانستند ایمان نیاورند. وی خبر چگونگی کشته شدن عمّار و ...، و آیههای ابتدایی سورۀ روم، 45 سورۀ قمر، 27 و 19 سورۀ فتح، 33 سورۀ توبه، 94 و 95 سورۀ بقره را شاهد مثالهایی بر سخن خود میآورد و در نهایت، خبر از آینده را وجه اعجاز قرآن نمیداند. «خبر از گذشته» را نیز به سبب احتمال برگرفتن از کتب گذشتگان یا شنیدن از زبان دیگران، وجه اعجاز ندانسته، و میگوید که خدا این مسئلۀ غیریقینی را دلیل نبوّت پیامبرش قرار نداده است. او خبر از گذشته را در صورتی خبر از غیب میداند که چیزی در گذشته اتفاق افتاده و کسی به آن آگاه نیست، اما شخصی عینِ آن را در زمان حال اطلاع دهد. وجودِ این شقّ دوم در احادیث را رد نمیکند اما چون در قرآن نیست، آن را متضمّن این بحث نمیداند (علمالهدی،1382، صص117-120).
در نهایت چون اخبار از غیب بهگونهای وصل به عالم ماورایی است، بهطور کلی مردودش ندانسته و میپذیرد که با شرایطی یکی از جهات اعجاز قرآن باشد، اما به تنهایی آن را وجه اعجاز و صدق نبی نمیداند (علمالهدی،1382، ص124) در حالیکه صرفه را بهتنهایی میپذیرد و این تفاوت نظر او با نظّام است. این نکته بیانگر اعتماد کامل سیدمرتضی بر دیدگاه صرفه است.
3-2- ردّ «نظم»
برخی افراد «نظم» قرآن را وجه اعجاز میدانند (جاحظ، 1384ق، ج4، ص90؛ همو، 2002م، ج1، صص 130-131؛ جرجانی،2007م، ص371 به بعد). سیدمرتضی نظم قرآن را ممتاز، اما آن را در کنار فصاحت فقط «وجه تحدّی» دانسته، و وجه اعجاز نمیداند. وی تفاضل و برتری را در فصاحتِ کلام میداند، اما برای نظم، برتری و مزیّتی نمیبیند که بخواهد خرقعادت محسوب شود (علمالهدی، 1431ق، ص381). اگر در نظم تفاضل و پیشیگرفتن مطرح باشد، کسی که اولین بار نظمی را در سخنی بهکار برده باید معجزهگر محسوب شود چون در اینصورت پیشیگرفتن بر نظم موجب میشود شاعری که اولین بار در نظم خاصی شعری سروده، معجزه کرده باشد و در این حالت بیشتر مردم آن روزگار که اهل سخن فصیح بودند معجزهگر محسوب میشدند. اختصاصی برای نظم قائل نیست، چراکه دو فردی که قصیدهای گفتهاند هر دو، نظمی را بهکار بردهاند، تفاضل و برتری برای هیچیک وجود ندارد. «نظم» به خودیِ خود ارزشی ندارد بلکه ارزش کلام به محتوای بهکار رفته در آن است. نظم میتواند در هر کلام رکیک یا والایی باشد. کلام فصیح و سخیف میتوانند با نظم یکسانی سروده شوند. همچنین نظم را قابل تقلید دانسته و معتقد است نظم به علم زیادی نیاز ندارد. علم به یک وزن، علم به سایر اوزان را نیز دربردارد. کسی که به یک وزن تواناست در مورد سایر اوزان نیز توانایی دارد و بدینترتیب نظریۀ «نظم» را رد میکند (علمالهدی،1382، صص42-49).
فصاحت، وجه دیگر اعجاز قرآن، طرفداران بسیاری دارد که از جملۀ آنها میتوان به قاضی عبدالجبار (قاضی عبدالجبار،1422ق، صص395-405) اشاره کرد. سیدمرتضی این وجه را نیز رد کرده و با بحثی دربارۀ تقدّم و تأخّر زمانی کلام عرب، و بررسی فصاحت کلام عرب جدید و قدیم، فرق چندانی بین آن دو نمییابد و نتیجه میگیرد بین قرآن و کلام فصیح عرب هم نباید فرق چندانی باشد. وی «فصاحت» قرآن را والا اما فقط در کنار نظم، «وجه تحدّی» قرار میدهد. از نظر او بین سورههای کوچک و کلام فصیح عرب تفاوت بسیار اندکی وجود دارد که عرب میتوانسته همانندآوری کند و دلیل اینکه این امر محقق نشده، منع الهی است. اگر بین این دو، تفاوت بسیاری وجود داشت، لازم بود که فصاحت قرآن از جنس دیگری باشد که در آن صورت اصلاً خداوند علم آن را در اختیار بشر قرار نمیداد، بنابراین صَرف به سبب ندادنِ آن علم است. وی فصاحت کلام عرب و قرآن را مساوی دانسته و فرق عمدهای بین آن دو قائل نیست (علمالهدی،1382، صص102-106).
بحث دیگر آن است که اگر اعجاز از طریق صرفه باشد نه به سبب فصاحت بالای آن، در اینصورت اگر متن قرآن در پایینترین طبقۀ فصاحت نازل شده بود، منع از آوردنِ چنین کلامی که در توانایی همه است، نمایانتر، و وجه صرفه آشکارتر بود. سیدمرتضی این اشکال را ضعیف دانسته، و با طرح قاعدۀ لطف و مصلحت میگوید که نزول قرآن در این سطح از فصاحت بنابر مصلحت الهی است که با سطحی غیر از این قابل انتقال نبود (علمالهدی،1382، صص81-84).
3-4- ردّ «عدم اختلاف»
برخی عالمان اسلامی با استناد به آیۀ 82 سورۀ نساء، وجه اعجاز را عدم اختلاف و تناقض در آیات قرآن میدانند. نام افرادی چون ابوهاشم جبّایی (د. 321) در زمینۀ اعتقاد به این وجه از اعجاز، بهچشم میخورد. سیدمرتضی نزول تدریجی قرآن در مدتی طولانی، وجود قصهها و مَثلهای تکرارشده در قرآن را نهتنها موجب اختلاف و تناقض ندانسته بلکه فضیلتی برای آن برمیشمارد. وی نافی چنین امتیازی از قرآن نیست، اما آن را موجب خرقعادت نمیداند. وی معتقد است با این پیشفرض، سخنِ خود پیامبر (ص) یا دیگران که با وجود طولانیبودن، عاری از اختلاف و تناقض است نیز باید خرقعادت باشد. وانگهی وقتی در بین افراد بشر مواردی اینگونه یافت میشود حتماً در کلام خداوند حکیم نیز هیچ تناقضی وجود ندارد، اما این مطلب دلیل موجهی بر اینکه وجه اعجاز قرار گیرد، نیست (علمالهدی،1382، صص124-127؛ همو،1431ق، ص404).
نتیجهگیری
وجود اثر مستقل الموضح دربارۀ صرفه از دانشمند نامداری چون سیدمرتضی، و اصرارش بر وجه صرفه و تصریحش بر اینکه صرفه مقابل اعجاز نیست، طبعاً دارای پشتوانهای محکم و نشان از «اهمیت» این نظریه است. خودِ کتاب الموضح نیز بهعنوان میراثی در سنت اسلامی به جهت بررسی دقیق نظریۀ صرفه و استدلالهای مؤلف در پذیرش آن اهمیت دارد و از این رو، شایستۀ مطالعه و پژوهش بیشتری است. همچنین معرفی این کتاب، گمانهزنی برخی افراد چون توفیق فکیکی را که با توجه به جایگاه علمی سیدمرتضی کوشیدهاند وی و استادش مفید را از اعتقاد به این نظریه مبرّا بدانند باطل میکند. دستاورد دیگر این مطالعه روشنشدن رویکرد متفاوت سیدمرتضی به اعجاز قرآن و نظریۀ صرفه است که محصول مبانی متفاوت و روش اوست. نگاه متفاوت مؤلف به تحدّی، معارضه و معجزه، «مبانی» او در پذیرش صرفه را شکل داده، و «روش» کلّی وی در اثبات صرفه استدلالهای عقلی و ردّ سایر وجوه اعجاز است.
منابع
1. قرآن کریم.
2. ابوزید، نصرحامد (2014م). مفهوم النص: دراسة فی علوم القرآن، بیروت: المرکز الثقافی العربی.
3. اخوانصراف، زهرا، (1396). «بازتقریر تحدی بمثابۀ استدلالی عقلی بهجای آزمونی تجربی (شبههشناسی در زمینۀ اعجاز قرآن)»، پرتو وحی، قم، شماره 6، بهار و تابستان، صص21-34.
4. اشعری، علی بن اسماعیل (1400ق). مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، تصحیح هلموت ریتر، بیروت: دار النشر فرانز شتاینر.
5. آقابزرگ طهرانی، محمدحسن (بیتا). الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج15، بیروت: دارالاضواء.
6. باقلانی، محمد بن طیب (بیتا). إعجازالقرآن، تحقیق السید أحمد صقر، مصر: دارالمعارف.
7. بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر (1401ق). اصول الدّین، بیروت: دارالکتب العلمیة منشورات محمدعلی بیضون.
8. بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر (بیتا). الفَرق بین الفِرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، تحقیق محمدعثمان الخشت، قاهره: مکتبة ابن سینا.
9. بهبودی، محمدباقر (بیتا). نور و ظلمت،معجزۀ قرآن و مبارزه با فلسفه شرک، تهران: مؤسسه مطبوعاتی معراجی.
10. پهلوان، منصور (1384). «جایگاه کتاب الموضح در تبیین وجه اعجاز قرآن»، آینۀ میراث، تهران، سال سوم، شماره 30 و31. پاییز و زمستان، صص230-238.
11. جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر (1384ق). الحیوان، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، مصر: مکتبة مصطفی البابی.
12. جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر (1399ق). رسائلالجاحظ، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، مصر: مکتبة الخانجی.
13. جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر (2002م). البیان و التبیین، بیروت: دار و مکتبة الهلال.
14. جرجانی، عبدالقاهر (2007م). دلائل الإعجاز، تحقیق محمدرضوان الدایة و فایز الدایة، دمشق: دارالفکر.
15. جعفری، یعقوب (1387). «بررسى نظريۀ صرفه در اعجاز قرآن»، مؤسسه تبيان.
16. جلیلی، سیدهدایت (1394). «اعجاز قرآن به مثابه یکی از مبانی تفسیر قرآن؛ تحلیل و داوری»، پژوهشهای قرآن و حدیث، تهران، سال چهلوهشت، شماره 2، پاییز وزمستان، صص181-194.
17. جواهری، محمدحسن (1391). «بازخوانی نظریۀ صرفه»، قبسات، قم، سال هفدهم، شماره 66، زمستان، صص147-180.
18. حسینی، سیدهخدیجه (1396). نظریۀ صرفه در اعجاز قرآن: بررسی خاستگاهها و سیر تطوّر تاریخی، پایاننامۀ کارشناسی ارشد به راهنمایی مهرداد عباسی، دانشکده الهیات و فلسفه، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات.
19. حکیم، سیدمحمدباقر (1419ق). علوم القرآن، قم: مجمع الفکر الاسلامی.
20. خطّابی، أبوسلیمان حمدبن محمد ابراهیم (1976م). بیان إعجازالقرآن در ثلاث رسائل فی إعجازالقرآن، تحقیق محمد خلف الله احمد و محمد زغلول سلام، مصر: دارالمعارف.
21. خویی، سیدابوالقاسم (1430ق). البیان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسة احیاء آثار الإمام الخویی.
22. خیّاط، عبدالرحیم بن محمد (1988م). الانتصار والرّد علی ابنالراوندی الملحد، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة.
23. رمّانی، أبوالحسن علی بن عیسی (1976م). النّکت فی إعجاز القرآن در ثلاث رسائل فی إعجازالقرآن، تحقیق محمد خلف الله احمد و محمد زغلول سلام، مصر: دارالمعارف.
24. زریاب خویی، عباس (1374). «ابراهیم بن سیّار نظّام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج2، تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
25. سیوطی، جلالالدین (1416ق). الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق سعید المندوب، بیروت: دارالفکر.
26. شهرستانی، هبةالدین (بیتا). المعجزة الخالدة، بیجا، بینا.
27. طباطبایی، سیدمحمدحسین (1370). تفسیر المیزان ، ج1، ترجمۀ ناصر مکارم شیرازی، تهران: بنیاد علمی و فکری علّامه طباطبایی.
28. طبرسی، فضل بن حسن (1415ق). تفسیر مجمع البیان، تحقیق و تعلیق لجنة من العلماء و المحققین الأخصائین، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
29. طوسی، محمدبن حسن (1400ق). الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، تصحیح عبدالمحسن مشكوه الديني، تهران: مکتبة جامع چهلستون.
30. طوسی، محمدبن حسن (1409ق). التبیان فی تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
31. طوسی، محمدبن حسن (1417ق). الفهرست، تحقیق جواد قیّومی، بیجا: مؤسسة نشر الفقاهة.
32. عطائینظری، حمید (1396). «ضرورت اعتنا به میراث کلامی شریف مرتضی»، آینۀ پژوهش، قم، سال بیستوهشتم، شماره 4، مهر و آبان، صص119-125.
33. علمالهدی، سیدمرتضی (1382). الموضح عن جهة إعجاز القرآن أو الصّرفة، تصحیح محمدرضا انصاری قمی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
34. علمالهدی، سیدمرتضی (1405ق). رسائل الشریف المرتضی، تحقیق سیداحمد حسینی، قم: دار القرآن الکریم.
35. علمالهدی، سیدمرتضی (1414ق). شرح جمل العلم و العمل، تحقیق یعقوب جعفری، قم: دارالأسوة للطباعة و النشر.
36. علمالهدی، سیدمرتضی (1431ق). الذّخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
37. فخررازی، محمد بن عمر (1424ق). نهایة الایجاز فی درایة الإعجاز، بیروت: دار صادر.
38. فکیکی، توفیق (1370ق). «إعجاز القرآن فی مذهب الشیعة الامامیة»، رسالة الاسلام، القاهره، السنة الثالثه، العدد3، رمضان، صص292-302.
39. قاضی عبدالجبار ابوالحسن (1422ق). شرح الأصول الخمسة، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
40. قاضی عبدالجبار ابوالحسن (بیتا). المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج 16، تصحیح امین خولی، قاهره: بینا.
41. قاضیزاده، کاظم (1374). «نگرشی به نظریۀ صرفه»، مفید، قم، شماره 3، پاییز، صص39-86.
42. مطهری، مرتضی (1394). مجموعه آثار استاد شهید مطهری(4)، تهران: انتشارات صدرا.
43. معرفت، محمدهادی (بیتا). التمهید فی علوم القرآن، ج4، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
44. مفید، محمد بن محمد (1414ق). أوائل المقالات، تحقیق ابراهیم انصاری، قم: الموتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید.
45. موسوی اندرزی، نرجس (1389). بررسی تطبیقی مفهوم و کارکرد آیه در قرآن و عهدین، دانشکده الهیات، دانشگاه تهران.
46. نادری، مرتضی (1390). «آراء سیدمرتضی در وجه اعجاز قرآن»، سفینه، تهران، سال نهم، شماره 33، زمستان، صص9-30.
47. نجاشی، احمد بن علی (1416ق). رجال النجاشی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین.
48. نصّار، حسین (2000م). الصرفة والإنباء بالغیب، قاهره: مکتبة مصر.
49. نکونام، جعفر، «بازتقریر نظریۀ سیدمرتضی»،در دست انتشار.
50. Yudian Wahyudi, "The debate about the sarfa: pro and against" The Islamic Quarterly (London) 46iii 2002, pp. 235-246.
. پهلوان، منصور، «جایگاه کتاب الموضح در تبیین وجه اعجاز قرآن»، آینۀ میراث، 1384، شماره30 و31. نادری، مرتضی، «آراء سیدمرتضی در وجه اعجاز قرآن»، سفینه، 1390، شماره3. نکونام، جعفر، «بازتقریر نظریۀ سیدمرتضی» (منتشرنشده). جواهری، محمدحسن، «بازخوانی نظریۀ صرفه»، قبسات، 1391، شماره 66.
. حسینی، سیدهخدیجه، 1396، نظریۀ صرفه در اعجاز قرآن: بررسی خاستگاهها و سیر تطوّر تاریخی، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده الهیات، دانشگاه علوم و تحقیقات.
. احتمالی که برخی محققان گذرا به آن پرداختهاند؛ نک: مدخل «ابراهیم بن سیّار»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. همچنین گزارشی که معرفت از قول شهرستانی آورده است. نک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ج4، صص141-142.
. وحیودی، محقق اندونزیایی، از زاویه دیگری به صرفه نگریسته و از ایدۀ نظّام دفاع کرده است. وی معتقد است نظّام این نظریه را به منظور اجتناب از ضعف استدلال فصاحت پیشنهاد کرده و این دیدگاه بهنوعی توسل به قدرت الهی است، بنابراین انتساب او به کفر درست نیست. نک:
Yudian Wahyudi, "The debate about the sarfa: pro and against" The Islamic Quarterly (London) 46iii 2002, pp. 235-246.
. این سخن به معنای نقدناپذیری وی نیست بلکه غرض، تدقیق بیشتر در آثار او بهویژه اثر مورد بحث است.
. سبر و تقسیم از جمله برهانهایی است که در علوم مختلفی چون اصول فقه استفاده میشود. «سبر» آزمودن، و «تقسیم» جمعکردن و شمردن معنی شده است. اقوال مختلف در مسئلهای با کمک عقل بررسی، و در بوتۀ آزمایش عقل قرار گرفته و عقل با بررسی یکایک احتمالات، یکی از آنها را برمیگزیند. این روش در بسیاری موارد حجیت دارد، اما چون از روشهای استدلال رایج در شکلهای چهارگانۀ کتب منطق خالی است، دربارۀ اعتماد به این روش اختلاف است. برای اطلاع بیشتر دربارۀ «سبر و تقسیم» نک: حکیم، سیدمحمدتقی، دروس فی أصول الفقه المقارن، صص173-174؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، صص397-398؛ جناتی، محمدابراهیم، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، ص303. احتمالاً یکی از دلایل مخالفت با نظریۀ صرفه نیز این باشد که برخی روش سیدمرتضی را سبر و تقسیم دانستهاند که بر اساس آنچه که آمد محلِ اختلاف است؛ اما بهنظر میرسد با وجود عقلیبودن آن و عقلگرایی سیدمرتضی، موشکافی این روش نیز قابل تأمل است.
. به گفتۀ قاضی، ابوهاشم جبّایی افزون بر اعتقاد به فصاحت، عدم تناقض و اختلاف در قرآن را هم دلیل بر اعجاز قرآن میداند. نک: قاضی عبدالجبار، بیتا، ص328.
|