—►یادداشتهای پراکنده◄—
مقالهی منتظرالنشر من دربارهی شریعت سنگلجی
سه شنبه ـ 16 دی 1393 پانزدهم دیماه 1322 خورشیدی روز درگذشت شریعت سنگلجی است. پارسال در همین روزها یادداشتی نوشتم با عنوان «به بهانه هفتادمین سالگرد درگذشت شریعت سنگلجی» و در آن از ترجمه مقالهای بهقلم یان ریشار دربارهی سنگلجی خبر دادم و گفتم که «امیدوارم در آیندهی نزدیک آن را منتشر کنم». اما این مقاله بیش از یکسال است در پوشهای در گوشهای از رایانه من همچنان منتظرالنشر مانده است. سردبیران عزیز نشریههای وزینی چون «مهرنامه» و «اندیشه پویا» و «آینه پژوهش» همگی ـ ضمن تحسین مؤلف و مترجم مقاله ـ از انتشار این مقاله عذر خواستند و هر کدام به روش و زبانی خاص (بهترتیب، متفکرانه، روشنفکرانه و عالمانه) این پیام را به من دادند که لطفاً از ما انتظار نداشته باش که درباره شریعت سنگلجی چنین چیزی منتشر کنیم! القصه، چون همچنان به انتشار این مقاله امیدوارم، متن آن را محفوظ نگاه میدارم و تنها یادداشت حدوداً هفتصد کلمهایام را که بهمثابه درآمدی بر مقاله نوشته بودم در زیر نقل میکنم. _______________________________________
در یکصد و پنجاه سال اخیر، نهضت اصلاح دین در جهان اسلام مسیرهای متفاوت و گاه حتی متعارضی را پیموده است. اما بیگمان یکی از مهمترین مؤلفههای فکری عمده نظریهپردازان اصلاحگرایی در جهان اسلام در دورهی معاصر، چه در اندیشه شیعی و چه در اندیشه اهلسنت، دینپیرایی یا نابگرایی دینی بوده است. اگرچه این جریان فکری در جوامع شیعی و سنی به گونههای مختلفی ظهور یافته و واکنشهای متفاوتی را در عرصه سیاست و اجتماع آنان برانگیخته است، عناصری مشترک در دیدگاههای همهی پیشگامان این جریان قابل تشخیص است. بازگشت به قرآن و استفاده حداقلی از حدیث، رویکرد عقلگرایانه به متون دینی، تأکید خاص بر آموزهی توحید و مبارزه با انواع مظاهر شرک و خرافات، و مخالفت جدی با عناصر غیراسلامی و بهویژه اسرائیلیات از جملهی این عناصر مشترک است و در زمرهی لوازم و نتایج این جریان مهم فکری در اسلام معاصر به حساب میآید. یکی از شاخصترین نمونهها برای این جریان مدرسهی فکری المنار در مصر است که سیدجمالالدین اسدآبادی آغازگر آن بود، محمد عبده آن را تثبیت کرد، و محمد رشیدرضا آن را به اوج خود رساند. رشیدرضا ازجمله مشهورترین مصلحان دینی در جهان اسلام است که او را از شاخصترین نمایندگان اندیشه سلفی در میان اهلسنت معرفی کردهاند. همزمان با فعالیت رشیدرضا در مصر، جریان فکری سلفی در ایران نیز نمایندهای داشت: شریعت سنگلجی، که مقاله حاضر به بررسی زندگی، فعالیتها و اندیشههای دینی او اختصاص یافته است.
شریعت سنگلجی (1271-1322 ش) یکی از عالمان شیعی اصلاحگرا در دوره پهلوی اول است که میتوان او را در زمره شخصیتهای مهم و تأثیرگذار در تاریخ اندیشهی دینی ایران معاصر قلمداد کرد. سنگلجی با الهامگیری از برخی جنبههای دینپیرایی در اندیشه سلفی قصد اصلاح پارهای از عقاید و اعمال شیعیان را داشت، اما عمده آرا و دیدگاههای وی با واکنشها و انتقاهای تند و گزنده از جانب جریان غالب روحانیت شیعه مواجه شد. با این حال، نوشتهها و گفتههای سنگلجی و بهویژه سلوک رفتاری او در مقطعی تاریخی که جامعهی ایران در حال تجربه تجدد و مواجهه با دنیای جدید بود گروهی از دینداران و حتی برخی از روشنفکران آن دوره را به سوی او کشاند. اندیشهی دینی سنگلجی و نوع رویکرد او به دین اسلام و عقاید شیعه، بهطورمستقیم یا غیرمستقیم، در نسلهای بعدی تا به امروز تداوم یافته و طرفدارانی را در میان محققان و نویسندگان حوزه دین پیدا کرده است. بهرغم اهمیت این روحانی اصلاحگرا در تحولات و مجادلات دینیـسیاسی ایران در دورهی پهلوی اول و دوم، پژوهشی آکادمیک و انتقادی درباره او و حلقه اطرافیان و پیروان اندیشه او انجام نشده است. نوشته حاضر ترجمه مقالهای تحقیقی درباره زندگی و اندیشه سنگلجی است که از یکسو واکنش عالمی شیعی را به تجددگرایی در ایران نشان خواهد داد و از دیگرسو پرتوی بر تاریخ اندیشه اصلاح دین در ایران معاصر خواهد افکند.
یان ریشار (متولد 1948)، ایرانشناس مشهور فرانسوی، این مقاله را در نخستین سالهای پس از انقلاب (1365) و ظاهراً در زمان حضورش درایران نوشته و حتی برای نگارش مقاله با برخی از نزدیکان سنگلجی گفتگو کرده است. ریشار نه اسلامشناس است نه سیاستشناس، بلکه شیفته و دلداده ایران و بهمعنای دقیق کلمه ایرانشناس است و قریببهاتفاق پژوهشها و نوشتههای او در سیوچند سال گذشته به ابعاد مختلف ادبیات، دین، تاریخ، سیاست، اندیشه و فرهنگ در ایران معاصر اختصاص دارد. ریشار در این مقاله با رهیافتی توصیفیـتحلیلی و از طریق مطالعه احوال و آثار شریعت سنگلجی، کوشیده است تا رابطه دین و دولت در عصر پهلوی اول و نحوه مواجهه دستگاه رضاشاه با روحانیت را بهطورخاص نشان دهد. افزون بر این، وی تلاش دارد تا گفتار و کردار سنگلجی را همچون واکنشی از جانب عالمی شیعیـایرانی به تمدن غرب و ارزشهای دنیای جدید ببیند. اگرچه ریشار سالها پیش و پس از انقلاب در ایران حضور داشته است و زبان فارسی را خوب میداند و با تاریخ ایران معاصر و عقاید شیعه بهخوبی آشناست، بدیهی است که همچون هر محقق غربی نگاهی «از بیرون» به موضوع دارد و برخی تحلیلهای او در این مقاله نیز، همچون هر نوشته تحقیقی دیگر، ممکن است قابل مناقشه و نقد باشد. امیدوارم ترجمهی این مقاله بهکارِ تألیفهای آکادمیک و انتقادی مرتبط با این موضوع بیاید.