—►یادداشتهای پراکنده◄—
روی صندلی جلویی پراید
پنج شنبه ـ 7 دی 1391 روی صندلی جلویی پراید نشستهام از صادقیه به مقصد انقلاب، کتاببهدست. ساعت شش بعدازظهر ستارخان ترافیک سنگین. راننده جوانی ریلکس حدوداً سیساله احتمالاً دانشجوی لیسانس. بعد از برق آلستوم دیگه طاقت نیاورد و سر صحبت رو باز کرد ...
او: عذر میخوام، چی میخونین؟ تفسیر قرآنه؟
من: نه، مجموعهای از چند مقالهس، خارجیها نوشتند درباره تاریخ قرآن و تاریخ تفسیر.
او: شما حقوق میخونین دیگه!؟ حالا چی نوشتند؟
من: تحقیق تاریخیه، مثلاً گفتند یه واژههایی که تو نسخه امروزی قرآن هست در نسخه اصلی اولیه احتمالاً یه چیز دیگه بوده و ...
او: اوه اوه اوه! پس یعنی این چیزهایی که اینا به ما گفتن و میگن ...
من: حالا نباید اینقدر راحت تعمیم داد، این هم یه تحقیقه برای خودش و باید بررسی بشه ...
او: کاری ندارم آقا، اما به نظر من دین و خدا رو نمیشه از زندگی کنار گذاشت، یه نفر هست اسمش گزنفونه، اون نوشته کورش به پسرش گفت وسط جنگ یه جاهایی هست که همه راهها به روت بستهس، اونجاست که فقط میتونی از خدا کمک بگیری ... فروید هم چیزای جالبی میگه ها؟ ... چیزه ...
من: مثلاً اینکه دین ساخته خود بشره و دین پاسخی به نیاز انسان به آرامشه ...
او: آفرین، همین. من خودم زیاد مطالعه میکنم آقا، کتابهای فروید رو دانلود کردم همهرو خوندم، خیلی جالبه ... [بعد از دو سه دقیقه] ... دوستان اگه دیرتون نمیشه من اینجا سر بهبودی یه کوچولو بنزین بزنم و سریع بریم برای انقلاب.