—►یادداشتهای پراکنده◄—
ده سال پیش پرونده فضلالرحمان
چهارشنبه ـ 1 مهر 1394 چند ماه پیش نوشتم که نخستین آشناییام با فضلالرحمان و پروژه فکری او مقالهای انگلیسی منتشرشده در 2004م/1383ش بود (لینک یادداشت در کامنت اول). یادم هست که مقاله را در سال 84 خواندم و ترجمه کردم و مدتی بعد پیشنهاد انتشارش را به نشریه مدرسه دادم که جلال توکلیان سردبیرش بود و رضا خجستهرحیمی کاربلدش. توکلیان عزیز ـ که هر کجا هست خدایا به سلامت دارش ـ نه تنها از انتشار مقاله استقبال کرد بلکه ـ به سبک سردبیران ـ چیزی قریب به این مضمون گفت که برای این آقای فضلالرحمان «پرونده در میآریم». بخشی از پیگیریهای بعدی را من انجام دادم و بخشی دیگر را هم خود دستاندرکاران نشریه، تا اینکه نه سال پیش در چنین روزهایی (مهر 1385) در نشریه مدرسه و در قالب «گزارش مؤلف» پروندهای درباره فضلالرحمان انتشار یافت و مطالب متنوعی از تألیف و ترجمه و مصاحبه در آن جای گرفت. متن درآمد پرونده و مقالهای ترجمهای درباره رهیافت فضلالرحمان به قرآن به همین قلم است. فهرست مطالب پرونده و دوستانی که هر یک سهمی مهم در شکلگیری پرونده داشتند ـ و از همهشان سپاسگزارم ـ از این قرار بود: 1) فضلالرحمان و اندیشههای وی در باب فهم و تفسیر قرآن / عبدالله سعید / مهرداد عباسی؛ 2) فایده تاریخ در آموزههای اصلاحگرایانه فضلالرحمان / حسین کمالی؛ 3) مدرنیستی معتدل و احیاگری اخلاقگرا / گفتگوی سعید شهاب با فروغ جهانبخش؛ 4) میراث فضلالرحمان / فردریک دنی / ترجمه حمیدرضا نمازی؛ 5) اسلام و مدرنیته / فضلالرحمان / ترجمه ابوالفضل والازاده؛ 6) کتابشناسی فضلالرحمان / سیدعلی آقایی.
از آن زمان تا به امروز، یکی از دغدغهها و کارهای معوقه پژوهشیام شده تحلیل و بازخوانی آثار متعدد فضلالرحمان و تألیف تکنگاریای درباره او. گمان میکنم بتوان فضلالرحمان را بهیکمعنا سقف «روشنفکری دینی» در قرن بیستم دانست، فارغ از اینکه با این اصطلاح و با این پروژه فکری بهطورکلی موافق باشیم یا نه. بهعبارتی، برای آزمون موفقیت یا عدم موفقیت این پروژه فکری مهم در جهان اسلام معاصر، ناگزیر باید او و آثارش را خواند و بررسید. فضلالرحمان سنت اسلامی را خوب میشناخته، فلسفه ابنسینا و ملاصدرا و میرداماد را خوب خوانده، با زبان فارسی و سنت فلسفی و عرفانی ایرانی آشنا بوده، آثار فلسفی غرب را بهزبان اصلی استفاده میکرده، مدت زیادی در دل جهان اسلام و در وسط غرب زیسته، و مهمتر اینکه اهل سیاستبازی نبوده، و ویژگیهای دیگری از این دست که او را به اندیشمندی مناسب در مقام نسخهپیچ برای حل معضل تقابل اسلام و مدرنیته بدل میکند. این حرف صادق العظم در مصاحبه تازهمنتشرشدهاش هم فیل آدمی را دوباره یاد هندوستان میاندازد که مشکل این است که اسلام مارتین لوتر ندارد و باید داشته باشد. از شریعت سنگلجی تا عبدالکریم سروش و شماری دیگر را مارتین لوتر اسلام لقب دادهاند. چهبسا فضلالرحمان را هم بتوان در همان سنت لوتری اصلاح دینی گنجاند. اما بهراستی آيا اسلام به مارتین لوتر نیاز دارد؟ و اگر پاسخ مثبت است «مارتین لوتر اسلام» چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟