در میانه سلفیگرایی و اصلاحطلبی مروری بر زندگی و اندیشهی شریعت سنگلجی
مهرداد عباسی
شریعت سنگلجی (1271-1322ش) را میتوان در زمرهی شخصیتهای تأثیرگذار در اندیشهی دینی ایران معاصر و یکی از پیشگامان نهضت اصلاح اسلام شیعی قلمداد کرد، چنانکه او را با مارتین لوتر و محمد عبده مقایسه کردهاند و «مصلح کبیر» خواندهاند. ایدهی دینپیرایی یا نابگرایی دینی از مهمترین مؤلفههای فکری همهی اصلاحگرایان مسلمان در یکصدوپنجاه سال اخیر بوده است. سنگلجی در فضای شیعی ایران ـ تقریباً همزمان با رشیدرضا در جهان عرب ـ همین ایده را ترویج میکرد و معتقد بود که بسیاری از آنچه در دورهی او «شیعی» دانسته میشود ارتباطی با شیعهی ناب ندارد و در قرون بعدی و در فرایند تحولات سیاسی و اجتماعی به شیعهی اصیل افزوده شده است. در این مجال کوتاه مروری اجمالی بر زندگی و آرا و آثار سنگلجی خواهم داشت. میرزا رضاقلی ملقب به شریعت سنگلجی در 1271 خورشیدی در محلهی سنگلج تهران به دنیا آمد. لقب «شریعت» را ظاهراً آیتالله سید محمدکاظم یزدی، صاحب العروة الوثقی، در نجف به او داده است. خاندان شریعت اصالتاً اهل نور بودند که پس از مهاجرت به تهران در این محله اقامت گزیدند و به افرادی بانفوذ و نزدیک به خاندان قاجار تبدیل شدند. شیخ حسن (د 1310)، پدر شریعت، از عالمان دینی شناختهشده در تهران بود. سنگلجی فقه، کلام، فلسفه و عرفان را نزد علمای مشهور آن زمان در تهران فرا گرفت. چهارسال را همراه برادرش آقامحمد مهدی در نجف گذراند و در 1301 در سن حدود سیسالگی به تهران بازگشت و در مسجد خانوادگیشان در سنگلج مستقر شد. او هر هفته بهطورمنظم چهارشنبهشبها در همین مسجد سخنرانی میکرد که از آن بهخوبی استقبال میشد تا اینکه در 1310 ساختمان مسجد را گسترش داد و آن را «دار التبلیغ اسلامی» نامید. در 1318 زمانی که میدان سنگلج به پارکشهر کنونی تبدیل شد، سنگلجی بهاجبار به خیابان فرهنگ نقل مکان کرد و مسجدی مدرن و بدون مناره ساخت و از آن پس جلسات منظم و ملاقاتهایش را در آنجا برگزار کرد. سنگلجی به سبب اعتقادات و رفتارهایش در تمام عمر از اتهام تکفیر رنج میبرد و زندگیاش با آزار و توهین همراه بود تا جاییکه حتی دو بار به جان او سوء قصد شد. سرانجام، وی در پانزدهم دیماه 1322 در سن پنجاهویکسالگی در اثر بیماری حصبه درگذشت و در زیرزمین مسجدش در خیابان فرهنگ به خاک سپرده شد. محور اندیشهی سنگلجی برای دستیابی به اسلام اصیل شعار «بازگشت به قرآن» بود. او با محور قرار دادن قرآن و به رسمیت شناختن عقل عرفی به انتقاد از پارهای از عقاید و آموزههای بهجایمانده از پیشینیان پرداخت. هرمنوتیک قرآن از منظر سنگلجی همان چیزی است که او در کتاب کلید فهم قرآن گرد آورده است. او در این کتاب بر قابلفهمبودن همهی آیات قرآن برای همهی مردم و اهمیت فهم شخصی از قرآن تأکید کرده و گفته است که قرآن اساساً با عوام و تودهی مردم، و نه نخبگان جامعه، سخن گفته و روش تربیت و اصلاح آن مخالف روش فلاسفه است. سنگلجی اساس قرآن را سه اصل توحید، نبوت و معاد میدانست و در برنامهی اصلاحی او نخستین اصل جایگاه ویژهای داشت. اگر «بازگشت به قرآن» را نخستین شعار سنگلجی بدانیم، بیگمان دومین شعار او «بازگشت به توحید» است. او در کتاب توحید عبادت به مظاهر گوناگون شرک ازجمله ساختن امامزادهها، پوشیدن حلقهها و سنگهای گرانبها، و نذر و قربانی برای غیرخدا حمله کرده و برخی آموزههای مهم شیعی چون شفاعت و توسل و برخی مناسک شناختهشده همچون زیارت قبور و سوگواری را به نقد کشیده است. حرف اصلی او در همهی انتقادهایش آن بود که اگرچه عالم مادی خودکفا نیست و ارادهی الهی حتماً در آن مؤثر است، نباید اشیاء مادی همچون سنگ عقیق را بر سرنوشت انسان مؤثر دانست. بهبیانی دیگر، او چنین عقایدی را شرکآمیز و چنین اعمالی را خرافی و همه را معارض با آموزهی توحید میشمرد. اما شاید مشهورترین و جنجالیترین بخش در اندیشهی سنگلجی انکار آموزهی رجعت باشد، که بسیاری او را به همین ویژگی میشناسند. اگرچه سنگلجی به هر دلیلی خودش چیزی در این باب ننوشت، کتاب عبدالوهاب فرید تنکابنی، از نزدیکان او، با عنوان اسلام و رجعت، که ردیهای بر عقیدهی رجعت است، تقریر دیدگاههای او در این باب دانسته میشود. دامنهی اتهامها به سنگلجی بهسبب این مدعا به جایی رسید که شیخ عبدالکریم حائری، مرجع شیعه در قم، در 1313 مجبور به صدور فتوا شد، هرچند که در فتوایش بهطور غیرمستقیم از او حمایت کرد. بهرغم این حمایت نسبی، موج اتهامات و انتقادات علیه سنگلجی تا سالها بعد نیز ادامه پیدا کرد. گفتنی است یکی از مهمترین و مشهورترین واکنشها به نوشتههای سنگلجی در کتاب کشف اسرار آیتالله خمینی ظاهر شد. این کتاب در اصل پاسخی به انتقادهای کتاب اسرار هزارساله نوشتهی علیاکبر حکمیزاده بود و آیتالله خمینی در آن به نقد گستردهی وهابیت، پیروان احمد کسروی و دیگران پرداخت و در اثنای کتاب با لحنی تند از سنگلجی و خط فکری او انتقاد کرد. در دهههای بعدی همچنین روحانیانی چون علینقی فیضالاسلام در رد سنگلجی و اطرافیان او مطالبی منتشر کردند. بهنظر میرسد که شریعت سنگلجی چندان اهل سیاست نبود و حتیالامکان از ورود به مناسبات قدرت پرهیز میکرد. ظاهراً پدر شریعت نیز چنین روحیهای داشت، چنانکه در انقلاب مشروطه نقش مهمی ایفا نکرد. تنها گفتهاند که او به شیخ فضلالله نوری ـ پسرعمو و همسایهاش در محلهی سنگلج ـ پیشنهاد داد که در خانهی آنها پناه بگیرد تا در امان باشد. اما همینکه شیخ فضلالله نپذیرفت و در نهایت اعدام شد، بلافاصله صحنه را ترک کرد و به سفر حج رفت. با این حال، نکتهی جالبتوجه در زندگی شریعت سنگلجی مناسبات نزدیک او با رژیم پهلوی و بهویژه شخص رضاشاه بود. در پیوند با این موضوع، باید به خاطر داشت که رضاخان زمانیکه افسر قزاق بود در محلهی سنگلج در همسایگی منزل پدری شریعت زندگی میکرد و بهسبب دوستی و همسایگی، در 1295 خطبهی عقد رضاخان و تاجالملوک را سنگلجی و پدرش جاری کردند. تاجالملوک شاید تأثیرگذارترین همسر رضاشاه بود زیرا پس از مدتی مادر محمدرضا و اشرف پهلوی شد. بهرغم اینکه گفتهاند که شریعت فردی جاهطلب نبود و از پذیرش مقام و منصب و کمکهای دولتی پرهیز داشت، ظاهراً بهسبب همین دوستی دیرینه مناسبات خوبی با حکومت رضاشاه داشت. به رغم اینکه رضاشاه بهسرعت در حال مدرنیزه و سکولاریزه کردن جامعه بود و این امر بیشتر علما را خشمگین کرده بود، سنگلجی تا پایان عمر روابط دوستانهاش را با نظام حاکم حفظ کرد. سنگلجی با اعضای عالیرتبهی رژیم پهلوی نیز ارتباطات نزدیکی داشت. علیاکبر داور، که از دوستداران سنگلجی بود، با راهنمایی او به کار تدوین مجموعه قوانین مدنی ایران پرداخت. داور سِمت ریاست دیوان عالی کشور را برای سنگلجی در نظر داشت که او نپذیرفت. ظاهراً سنگلجی اصرار داشت که وابستگی مالی به دولت نداشته باشد و بههمین سبب تنها از راه تدریس خصوصی امرار معاش میکرد. ویژگی دیگری که سنگلجی را به یک روحانی کاملاً متفاوت در ایران معاصر تبدیل میکند رفتار و سلوک فردی و اجتماعی او در برخورد با طبقهی روشنفکر و نخبه در آن دوره است. بهجز محمدجواد مشکور ـ که خواهرزادهی او بود و بیشترین تأثیر را از او گرفت ـ روشنفکران و نویسندگانی از طیفهای مختلف همچون عباس زریاب، اسدالله مبشری، علیپاشا صالح، حسینقلی مستعان و احمد فردید به منزل او رفتوآمد داشتند و در جلسات خصوصی او شرکت میکردند. مراودات سنگلجی با این قبیل افراد ملاقاتهای دیگری را موجب میشد که شاید از یک عالم دینی انتظار نمیرفت. دوستان و اطرافیان او جلسهی مناظرهای میان او و احمد کسروی و نیز گفتگویی میان او و رابیندرانات تاگور، شاعر هندی برندهی نوبل، ترتیب دادند. گروهی از روشنفکران و اطرافیان سنگلجی در آن دوره بعدها به جریانهای فکری کاملاً متفاوت و متنوعی روی آوردند و حتی به گروههای ارانی و کسروی پیوستند. دربارهی شریعت سنگلجی مطالبی پراکنده گفتهاند و نوشتهاند، اما اظهارنظرها و داوریها دربارهی او عمدتاً جنبهی جدلی دارد و جای تحقیقی آکادمیک و بیطرفانه دربارهی او همچنان خالی است. شریعت را گاه به عالمی وهابیشده تقلیل دادهاند و گاه عامل استعمار و برنامههای اسلامستیزانهی غربی شمردهاند و گاه نیز آخوندی سازشکار و وابسته به دربار پهلوی خواندهاند. درست است که تلقی سنگلجی از اسلام دستکم در برخی جنبهها با اسلام رسمی نهاد روحانیت شیعه در تعارض بود و از این جهت نقدپذیر مینمود، اما در تحلیل اندیشههای متفاوت و رفتارهای غیرمتعارف سنگلجی اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی دورهی حیات او را نباید از خاطر برد. سنگلجی در آن دوره که جریانهای فکری الحادی و مارکسیستی و داروینیستی مخاطبان فراوانی داشت، گفتمانی دینی را پیش روی گروهی از نخبگان مسلمان جامعه قرار میداد که پاسخهای روحانیت سنتی مجابشان نمیکرد. در آن دوره همچنین آرمانهای نهضت اصلاح دینی در جهان اسلام مطرح بود که مهمترین آنها نابگرایی و تقریبگرایی بود. سنگلجی بیگمان با تأثیرپذیری از آموزههای کسانی چون سیدجمالالدین اسدآبادی و شیخ هادی نجمآبادی میکوشید تا با اصلاح و پیرایش برخی جنبهها از اسلام شیعی موانع گفتگوی شیعیان با اهلسنت را برطرف کند. برنامهی فکری سنگلجی را همچنین میتوان بهمثابه واکنش عالمی شیعی به تمدن غرب ملاحظه کرد. اگرچه سنگلجی بیشک با آثار سلفگرایان اهلسنت آشنایی داشت و از آموزههای وهابیان تأثیر پذیرفته بود، همواره بر پایبندی به عقاید شیعه تأکید میورزید و از اسلام در برابر غربگرایی و مادیگرایی دفاع میکرد. در عین حال، ایدهی نابگرایی دینی او بیش از هر چیز ابزاری برای مخالفت با آن بخش از سنتهای جامعهی آن روز ایران بود که مانع از سازگاری زندگی دینداران با مقتضیات دنیای مدرن میشد. سنگلجی اگرچه پرورشیافتهی سنت روحانیت بود، به دنیای مدرن نگاهی مثبت داشت، و با اینکه چیز زیادی از آن نمیدانست، به قدرت نفوذ آن واقف بود. آرمان او این بود که مسلمانان در عین رعایت ارزشهای قرآنی و حفظ هویتشان بتوانند در دنیای جدید زندگی کنند. این آرمان سنگلجی ایده و رهیافتی آشنا در میان نویسندگان و روشنفکران ایرانی در چند دههی اخیر است. شاید بتوان ادعا کرد که گروهی از نظریهپردازان اصلاح دینی در ایران، مستقیم یا غیرمستقیم، از خط فکری شریعت سنگلجی متأثر بودهاند. |
![]() |