—►خبرها و رویدادها◄—
متن گفتار نشست «نقد و بررسی کتاب مضامین اصلی قرآن»
پنجشنبه ـ 13 آذر 99 خرداد ماه سال گذشته بهبهانۀ انتشار دو شمارۀ نخست مجموعۀ اسلامپژوهی نشر کرگدن، یعنی «مضامین اصلی قرآن» و «اسلام و مدرنیته: تحول یک سنت فکری»، نشستی در مؤسسۀ شهر کتاب برگزار شد که من هم حدود نیم ساعت در آن صحبت کردم. متن گفتار این سخنرانی بههمت ریحانه علیرضائی بهصورت مکتوب درآمد. لحن گفتاریِ سخنرانی در صورتِ نوشتاری حفظ شده است و متن پیادهشده تقریباً مطابق با نسخۀ گفتاری است که در ادامه بهطور کامل نقل میشود. صوت این نشست در کانال تلگرام و ویدئوی این نشست در کانال آپارات من قابل دسترسی است. *** بسم اللّه الرحمن الرحیم. سلام عرض میکنم خدمت حاضران محترم در جلسه و سپاس میگم بابت اینکه وقتشون رو اختصاص به این جلسه دادند. تشکر ویژهای هم باید از جناب آقای محمدخانی بکنیم که بانی اصلی این جلسه و این جلسات هستند و متأسفانه ظاهراً مشکلی براشون پیش اومده و ان شاء اللّه که هرچه زودتر مشکلشون برطرف بشه.
شأن نزول من در جلسه در واقع هم میزبانی است و هم میهمانی به یک معنا. میزبانی از این جهت که بنده دبیری این مجموعه رو برعهده دارم و اولین کتابی که تو این مجموعه چاپ شده همین کتاب «مضامین اصلی قرآن» است که به خاطرش اینجا دور هم جمع شدیم؛ میهمانی هم از این جهت که من در اشتغالات پژوهشیای که داشتم هم راجع به فضلالرحمان کار کردم، چیز نوشتم، و اصلاً دلیل انتخاب این کتاب هم شاید همین بوده، که من در فضای کاری خودم به این کتاب برخوردم و اهمیتش رو درک کردم و احساس کردم که جامعۀ پژوهشی و اسلامشناسی ما نیاز داره به همچین کتابهایی. اتفاقاً این دو کتاب که در کنار هم در حال انتشار بود، من واقعاً از قبل حواسم به این مطلب نبود، چند ماهی که به انتشارش مونده بود و من مشغول ویرایش کتاب بودم، ناگهان به ذهنم اومد که سال 2019م سالی است که صد سال از تولد فضلالرحمان میگذره، و به آقای دکتر شیخرضایی عرض کردم که خیلی خوبه ما این دو کتاب رو با هم اتفاقاً دربیاریم که حالا در جلساتی این چنینی یا جاهایی که نقد و بررسیای نوشته میشه راجع به کتاب به این نکته هم اشاره بشه و یه حسن اتفاق زمانی هم برای کتاب باشه.
به هر حال، این دو کتاب، کتابهای شمارۀ 1 و شمارۀ 2 مجموعۀ اسلامپژوهی نشر کرگدن هستند که من جا داره همین جا از آقای دکتر شیخرضایی هم تشکر ویژهای داشته باشم که با وسعت نظرشون در واقع پذیرفتند که این مجموعه در نشر کرگدن منتشر بشه و دست ما رو هم باز گذاشتند در انتخاب و ترجمۀ این کتابها. من حدوداً تا شمارۀ دهم این مجموعه رو هم برای خودم برنامهریزی کردم. غیر از این دو کتاب، حدود هشت کتاب دیگه هست که حالا برخیشون حتی ترجمههاشون هم تمام شده، برخی در حال ترجمهاند، برخی در حال ویراستاریاند. به هر حال امیدواریم که تا دو سه سال آینده این مجموعه دستکم به شمارۀ 10 برسه، اگر عمری باقی باشه بتونیم این مجموعه رو ادامه بدیم. غرضمون هم در این مجموعه این هست که آثارِ ـ همونطور که آقای دکتر فرمودند ـ مهم، شاخص و اثرگذاری که در حوزۀ اسلامشناسیِ با قید آکادمیک عرض میکنم در جهان کار میشه، در عرصۀ بینالملل کار میشه، ما رصد بکنیم، گزینش بکنیم و مترجمان خوبی که هستند، مثل سرکار خانم علاقهبندی و دوستان دیگر، حالا به نوعی ممکنه با پایاننامهها و رسالههای دانشگاهیشون مربوط باشه، یا نه از سر علاقۀ شخصی و کار پژوهشی به این کتابها میپردازند، ما تشویقشون بکنیم، ان شاء اللّه به مدد ویراستاران خوبی که در نشر کرگدن هستند بتونیم کتاب رو به بهترین شکل ممکن در بیاریم. به هر حال، هر کتابی هم خالی از نقص نیست، آقای دکتر هم فرمودند، ما خوشحال میشیم استفاده کنیم اگر نکاتی رو دقیقتر و مشخصتر صفحات رو بفرمایید، ان شاء اللّه ما در چاپهای بعدی حتماً لحاظ خواهیم کرد و ان شاء اللّه در کتابهای دیگه هم اونها رو در نظر خواهیم داشت.
من با فرصت کوتاهی که در اختیارم هست، در واقع میخواستم چهار تا نکته بگم، که کمک بکنم به بهتر فهمیده شدن این کتاب. طبعاً من که حالا کار و بارم بیشتر مطالعات قرآنی و اسلامشناسی ست، به لحاظ دانشگاهی و به لحاظ کارهای متفرقۀ پژوهشی که انجام میدم، از من توقع میره که یه مقداری تو فضای آکادمیک این کتاب صحبت بکنم، من چهار عنوان اصلی اینجا یادداشت کردم که منتقل بکنم، حالا بتونم هر کدوم رو تو پنج دقیقه بگم، فکر میکنم وقت رو هم مراعات کرده باشم.
مورد اولم اینه که میخوام نشون بدم که این کاری که فضلالرحمان در این کتاب انجام داده، کاریست که در سنت اسلامی ما ریشه داره، منتها کاری که فضلالرحمان کرده یک ورژن مدرن از نوع کتابهاییست که پیشتر هم ما تا حدی مشابه در قرون گذشته داشتیم، شواهدی رو خدمت دوستان عرضه خواهم کرد. دومین نکته اینه که تلاش بکنم زمینهای که این کتاب داشته و بستر تألیف این کتاب در مطالعات آکادمیک قرآنی در غرب رو نشون بدم، یعنی فضلالرحمان یکی از انگیزههایی که داشته این بوده که توی اون فضای آکادمیک این کتاب رو معرفی کنه و منتشر کنه. نکتۀ سوم اینکه نسبت این دو کتابی که در این مجموعه در واقع منتشر شده رو به شما نشون بدم؛ کتاب «اسلام و مدرنیته» ـ حالا اگر دوستان کمتر آشنا هستند ـ یعنی اینکه این دو کتاب با هم ترجمهشده فقط صرفا این نیست که هر دو از فضل الرحمانِ، یک نسبتی هم بین این دو هست که سعی میکنم اون رو توضیح بدم. و نکتۀ چهارمم هم اینه که یک مروری بر بعضی از بخشهای کتاب اگر فرصتی باقی بود داشته باشم ان شاء اللّه.
نکتۀ اولم اینکه این کتاب در سنت اسلامی ریشه داره، میخوام ذهن شما رو متوجه دو موضوع بکنم، یک اینکه ما از اولین تلاشهای عالمان علوم قرآنی اگه سراغ بگیریم، من اولین عالم علوم قرآنی رو مثلا در تاریخ، نه اولین، یکی از اولینها رو مثلا کسی مثل ابن عباس میدونم، این نگاه تاریخی که من دارم حدودا 1400 سال میخوام شما رو ببرم عقب، شما اگر روایات علوم قرآنی رو ببینید، با این مضمون خیلی مواجه میشید که مثلا «نزل القرآن علی خمسة أوجه»، «نزل القرآن علی سبعة أحرف» و انواع و اقسام این چیزها که قرآن پنج وجه دارد، قرآن هفت حرف است، حالا اون هفت معناش چیه بماند، انواع و اقسام معانی شده. یا قرآن بر چهار قسم است. جالبه مثلا میبینید در بعضی از روایات اومده «حلال و حرام و محکم و متشابه و اَمثال». جای دیگه اومده «امر و زجر و ترغیب و ترهیب و جدل و مَثَل و قَصَص»، جای دیگه اومده، در روایات شیعی به ویژه، «قرآن بر چهار بخشه: دربارۀ ما، دربارۀ دشمنان ما، دربارۀ فرائض و احکام، دربارۀ حلال و حرام». میخوام عرض بکنم که در همان قرن نخست ما دغدغۀ این رو میبینیم که مسلمونها دنبال این هستن، ببینید وقتی یه چیزی تو روایت هست یعنی این پرسش در اون جامعه وجود داشته، یعنی ابن عباس نمیایستاده برای خودش سخنرانی کنه فقط، یه سؤالاتی تو جامعه بوده، امثال ابنعباس مرجع پاسخگویی بودند، در شیعه امام صادق(ع) مرجع پاسخگویی بوده، بعضی از این روایات شیعی منسوب به ائمۀ شیعه است، که قرآن چیه؟ چی میگه؟ قرآن شامل چه حرفهاییه؟ چه کتابیه؟ چه مضامینی رو در برداره؟ حالا تو اون روایت معروف سبعة أحرف، یکی از معانی اصلی اینه که قرآن هفت حرفه، یعنی هفت وجه داره و وجوه مختلفش یکیش مَثَله، یکیش قَصَصه، یکیش جدله و ... تا هفت تا میشمارند.
یه کتابی که من امروز خیلی میخوام راجع بهش حرف بزنم، هم تو نکتۀ اولم میخوام بگم، هم تو نکتۀ دومم، کتاب «جواهرالقرآن» غزّالی یا «جواهر القرآن و دُرره»، با تعابیر دوگانهای گفته شده، این کتاب خیلی کتاب مهمیه، من فکر میکنم فضلالرحمان به این کتاب نظری داشته موقعی که این کتاب مضامین رو مینوشته. چند تا متفکر بزرگ هستند تو جهان اسلام، مثل ابنسینا، مثل غزالی، و مثل ابنتیمیه، این سه تا به طور خاص تو دورۀ گذشته و شاه ولیالله دهلوی و محمداقبال لاهوری که فضلالرحمان خیلی به اینها توجه داره، هیچ جایی اسم «جواهرالقرآن» غزالی رو نمیبینیم، ولی خیلی جالبه که غزالی تو کتاب «جواهرالقرآن» یه جوری محتواشناسی قرآن به ما میده و از اون مهمتر یه جوری گزیدهنویسی قرآن رو جرأت میکنه و انجام میده. حالا من توی نکتۀ اول که میخوام در سنت اسلامی بگم، فصل سوم «جواهرالقرآن» فی شرح مقاصد القرآنه، و جالبه که غزالی میگه که آیات قرآن بر ده قسمه، و شروع میکنه میگه که ذات خداست، صفات خدا، افعال خدا، معاد، صراط مستقیم، احوال اولیاء، احوال اعداء، محاجة الکفار، حدود الأحکام. واقعاً میریم میبینیم هم انگار آیات قرآن در این ده قسم میگنجند، میخوام ذهنتون رو نزدیک کنم به اینکه وقتی فضل الرحمان میگه Major Themes of the Quran انگار داره یه همچین کاری میکنه. داره به ما نشون میده که اگه بخوایم قرآن رو خلاصهاش کنیم چی داره میگه، تو این چند تا مورد داره حرف میزنه. پس این قرآن چیست و راجع به چی حرف میزنه یه نکته.
نکتۀ دوم اینکه یه سنتی توی علوم قرآن ما هست، که من اولین باری که باهاش مواجه شدم خیلی تعجب کردم، اونم اینه که این بحث در بین عالمان مسلمان بوده که کدوم آیات قرآن از اون یکیها برتره، باز «جواهرالقرآن» غزالی در رأس این کتابها و تألیفات قرار داره، روایاتی مثل اینکه مثلا فلان سورۀ قرآن قلب قرآنه، مثل اینکه سورۀ توحید معادل ثلث قرآنه، اینا رو غزالی توی فصل یازدهم کتابش میاره، و تو فصل پانزدهمش یه جملهای داره، به خاطر اینکه نزدیکه به بحثمونه عینش رو میخونم، میگه «أصول مهمات القرآن معرفة الله تعالی و معرفة الآخرة و معرفة صراط المستقیم»، مبدأ و معاد و نبوت، که این بحث خیلی از نواندیشان دینی ما هم هست، من تو آثار شریعت سنگلجی هم اینو دیدم، تو «کلید فهم قرآنِ»ش میگه قرآن چیزی نیست جز توحید و نبوت و معاد، یا مبدأ هست، یا راهه، یا سرانجامه. خب خیلیها میگن که این روایات معادل ثلث و اینها برای ترغیب به قرآن خوندنه، جنبۀ نمادین داره، اصلاً این بحث که ما افضل و فاضل قرآن میتونیم داشته باشیم یا نه، یا به تعبیر «برهان» زرکشی میگه که «هل فی القرآن شیء أفضل من شیء؟» این سؤال جامعۀ اسلامیست. یعنی یه دورهای، چندصد سال این بحث مطرح بوده که آیا میتونیم بگیم این آیات قرآن بر اون یکیها برترند؟ ابوالحسن اشعری، ابوبکر باقلانی که غولهای کلام اسلامی هستند و کلام اشاعره بر مبنای آثار اونهاست اصلا مخالف این بحث هستند، میگن کلّه کلام اللّه، اصلا این بحث رو جمع کنید، این بحث جا نداره، ولی چون روایاتی وجود داره، امثال غزالی به خودشون جرأت میدن و جالبه که غزالی که این اصول و مهمات القرآن رو میگه که تقریباً ترجمهاش میشه همین مضامین اصلی قرآن، میگه چون سورۀ اخلاص راجع به توحید الهی است، اینم بود معرفت اللّه، معرفت الآخرة و معرفة صراط المستقیم، این دقیقا روایت نبوی را معنا میکنه که یک سوم قرآن است یعنی چه. برای اینکه یک سوم قرآن توحیده، یک سومش معاده، یک سومش هم صراطه. و از همه جالبتر اینکه تو فصل هجدهم در آخرین فصل که اصل این کتاب به نظرم اینه، انگار اگر تعبیر امروزی بکنم، یه گزیدۀ قرآن تحویلمون میده، یه چکیده تحویل میده، جواهرالقرآن و دررالقرآن رو برای ما تقسیم میکنه، 763 آیه رو به عنوان جواهر میآره و 741 آیه رو هم به عنوان درر، اون اولی رو میگه بحث اقتباس انوار معرفت و بحثهای نظری و عقیدتی هست، دومی بحثهای عملی و استقامت بر راه راسته. میخواد صراط رو معلوم بکنه. و عرض کردم بعد از او در «البرهان» زرکشی و «الاتقان» سیوطی فصولی هست که اینها رو میگه و ارجاع میده.
میخوام عرض بکنم که در واقع «مضامین اصلی قرآن» از یک طرف یک کتابی است که داره به ما میگه قرآن چه میگوید و داره انگار یواشکی هم به ما میگه که بخشهای مهمتر قرآن کدوماست، اونها رو بیشتر بهش توجه بکنید. این یه جرأتی است که در دورۀ سدههای میانه بوده، بعضی از نواندیشان ما هم این کار رو کردند، از جمله فضلالرحمان. فضلالرحمان جاهای دیگه به صراحت میگه، ببینید فضلالرحمان مدرنیسته به معنای دقیق کلمه، ارزشهای دنیای مدرن براش جدیه، از یه طرف هم مسلمونه، به صراحت یه جایی میگه که بعضی از بخشهای قرآن در دورۀ جدید قابل اجرا نیست، این به خاطر اینه که یه جایی معنای آیه رو یه جوری میفهمه که با اون چیزی که فهمیده شده متفاوته و میگه که این تک آیه باید ذیل روح کلی قرآن معنا بشه و به طور مستقل بهش نگاه نشه، و در واقع تو این کتاب هم ـ همونطور که فرمودند ـ بخش خدا و توحیدی قرآن خیلی خیلی بهش توجه میشه، کما اینکه بسیاری از نواندیشان، حالا من میگم نواندیش، بذارید یه عنوان احیاگر بگیم که افراد بیشتری توش بگنجند، حتی از ابن تیمیه شروع بکنید، از محمد بن عبدالوهاب که به نوعی داعیۀ احیای دین داشت، اینها همشون رسالة التوحید دارند، محمد عبده رسالة التوحید داره، شریعت سنگلجی کتاب «توحید عبادت» داره، فضلالرحمان تو مضامین اصلیش خدامحورانه کل کتاب رو مینویسه، و غزالی رو هم که میبینید چطور. پس از این نکتۀ اول رد بشم که مضامین اصلی قرآن یک ورژن مدرنیستیست از برخی از آثاری که در پی این بودند که بگویند قرآن چه میگوید و کدام بخشهای قرآن از بخشهای دیگرش مهمتر است، به همین صراحت.
دومین نکتهای که میخواستم عرض بکنم اینه که زمینۀ این کتاب رو در مطالعات مدرن قرآنی ببینیم، برای این کار توصیه میکنم دوستان مقدمۀ کتاب رو سطر به سطر و دقیق بخونند، دقیقا فضلالرحمان داره توضیح میده که ـ همونطور که آقای دکتر هم فرمودند ـ انگار لابهلای کتاب ما میبینیم که داره فضلالرحمان با بسیاری از غربیان گفتگو میکنه، از نولدکه و شوالی و مونتگمری وات و از ریچارد بل و از اسنوک هورخرونیه و امثال اینها گرفته تا خیلیهای دیگه. شاید ده تا پانزده نفرند که خیلی ازشون یاد میشه و خب اینم نشون میده که فضلالرحمان در یک محیط آکادمیک زندگی میکرده و صرفاً به دنبال دفاع از قرآن به عنوان یک مسلمان نبوده، به عنوان یک محقق هم داره این کار رو انجام میده، اصولاً میآد راجع به آثار پیشین که غربیان نوشتند دربارۀ قرآن اظهارنظر میکنه، اواخرش دیدید از ایزوتسو هم یاد میکنه و خیلی کتابش رو میپسنده، ولی میگه مثلاً من تو بحث تقوا باهاش اختلافنظر دارم، اما اصولاً کارش رو میپسندم. مسیحیها رو کمتر، ولی یهودیها رو بداخلاقتر باهاشون برخورد میکنه، از جمله یه نفری رو که اسم میاره و معلومه باهاش گلاویز میخواد بشه و میشه، جان ونسبراست. جان ونسبرا سال 1977، سه سال قبل از تألیف مضامین اصلی قرآن، یه کتاب مینویسه که به تعبیر اهل فن زلزلهای در مطالعات قرآنی ایجاد میکنه، اسم کتابش هم خیلی ساده است، Quranic Studies «مطالعات قرآنی»، تعداد نقدهایی که نوشته شده بر این کتاب خیلی خیلی زیاده، هم نقدهای مثبت هم نقدهای منفی، خب قطعا نقدهای منفیش خیلی بیشتر بوده، حتی از جانب غربیها، خب ادعاهایی اونجا داره من نمیخوام وارد بشم، اما یه نکتهای توش هست که به نظر میاد زمینۀ این کتاب رو باز نشون میده، اگه مقدمه رو خوب بخونید فضلالرحمان دو سه تا اختلاف نظر اساسی با ونسبرا داره میگه، بعد آخرش میگه اختلاف من با ونسبرا به حدی است که هرکس میخواد اختلافهای ما رو بفهمه باید کتاب اونو بخونه، بعدش هم بیاد کتاب منو بخونه، یعنی این کتاب یه جورایی در گفتگوی با اون کتاب هست.
حالا چرا؟ و عنوان کتاب رو میخوام اینجا بهتر معنا بکنم. ونسبرا برای اینکه نشون بده که قرآن تحت تأثیر ادبیات یهوده، مضامین قرآن رو چند مضمونی میگیره که در واقع در یهودیت خیلی بهش بها داده شده، مثل ماجرای تبعید و عهد الهی و مکافات عمل و اینها، و میگه قرآن هم روی این چهار تا موتیف بنا شده، اونجا مقدمۀ فضلالرحمان رو بخونید اصلاً عصبانی شده، قشنگ معلومه، یه جای دیگه رو هم بهتون ارجاع میدم اگه میخواید این بحث رو دنبال کنید، کتاب «نگرشهایی به اسلام در مطالعات ادیان» که انتشارات حکمت منتشر کرد و در واقع مقالاتش رو بنده ادیت کردم، اونجا در واقع کنگرهای یا سمیناری بوده که فضلالرحمان یک مقالهای اونجا نوشته و دقیقاً اختلافنظر خودش رو با جان ونسبرا و اندرو ریپین نشون میده و رویکرد خودش رو که رویکرد تاریخیه در برابر Literary Analysis یا تحلیل ادبی قرار میده و میگه که اونها هیچ دغدغهای برای معنادارکردن قرآن ندارند، و اونها با این رهیافتی که دارند قرآن رو بیمعنا میکنند و هیچ مسئولیتی رو نمیپذیرند و میگه که اونها قرآن رو از لنگرگاه اصلی خودش که اون زمینۀ نزولشه دور کردند و منِ مسلمون نمیتونم این کارو بکنم، و من نگاه تاریخی به قرآن دارم، مطمئناً یکی از دلایل عنوان این کتاب که Major Themes of the Quran یعنی تمهای قرآن و مضامین قرآنه اینه که بیاد نشون بده که آقای ونسبرا تو نفهمیدی قرآن مضامینش چیه، مضامین قرآن اینی هست که خود مسلمونها همشون میگن، یعنی قرآن راجع به خدا حرف میزنه، راجع به معاد حرف میزنه و میخواد در واقع اون نگاه ـ که حالا خوندند بحث این دنبالکردن ردپای یهودیت در آیات قرآن رو ـ دور بکنه از آیات قرآن. من نمیخوام ارزشداوری بکنم و درست و غلط رو اینجا تعیین بکنم، میخوام عرض بکنم که این دغدغه رو داشته، چون قرار من این بود که این کتاب رو بذارم تو یه کانتکستی که دوستان میخوان مطالعه بکنند تا بهتر و روشنتر کتاب رو ببینند، این کانتکست مدرنِ کتابِ فضلالرحمانه، یعنی تو این آکادمی، تو این آکادمیها، بحثهای دانشگاهیست که این کتاب سر برمیآره. و طبیعتا ممکنه مخاطبِ اولش غربی باشه، اما مسلمان هم که میخونه انگار یه چکیدهای دستش هست و میتونه ازش استفاده بکنه.
برم سراغ نکتۀ سومم، با یه سرعت بیشتری که از وقتم عدول نکنم. میخوام نسبت این دو تا کتاب رو بگم، باید عرض بکنم که «اسلام و مدرنیته» یه بخشیش ـ که توضیح میدم ـ جنبۀ تئوریک داره، تئورتیکاله به قول فرنگیها، و «مضامین اصلی قرآن» جنبۀ پرکتیکال داره، یعنی چی؟ یعنی قرآنشناسی فضلالرحمان رو اگه میخواید ببینید چیه، چگونه به قرآن مینگره؟ به شدت توصیه میکنم که مقدمۀ «اسلام و مدرنیته» و بخش اول اون رو با عنوان «میراث» ببینید. تو مقدمۀ «اسلام و مدرنیته» فضلالرحمان دغدغۀ خودش رو میگه، و اون نظریۀ دوحرکتیش رو که توضیح دادند سرکار خانم علاقهبندی اونجا به خوبی توضیح میده که اون نظریه که double movement theory هست و خیلی خیلی بعد از فضلالرحمان در آثار محققان و نواندیشان بازتاب پیدا کرده اون رو اونجا به خوبی توضیح میده که حالا از فرصت ما خارجه، و تو جملاتی کوتاه میگه که قرآن چیست و در واقع چگونه کتابی است و چه اصولی بر اون حاکمه، اونجا دنبال اینه که بگه که من به دنبال استخراج اصول کلی قرآنم و یه بخشی که به نظرم شاهکار کتاب «اسلام و مدرنیته» است اینه که فضلالرحمان میدونید دنبال چیه، یه ایدهای داره، اونم اینه که ما باید اصول کلی و ارزشهای فراتاریخی قرآن رو در بیاریم، بیاریم تو دورۀ جدید، بر اساسش احکام جزئی تدوین کنیم، یعنی میریم اونجا ارزشها رو میاریم، حکمتها رو میاریم، اصول رو میاریم، اینجا تطبیق میکنیم. و در کل کتاب «اسلام و مدرنیته» میخواد نشون بده که کار اسلامی اینه، اون قسمتی که میگم شاهکاره اینه، نشون میده که در دورۀ پیامبر که خب از پیامبر سؤال میشد و در دورهای که صحابه میزیستند همۀ قرآن رو در ذهن داشتند و به کلیت قرآن استناد میکردند. یعنی در واقع دنبال اینه که نشون بده یک روح حاکم بر قرآن رو از همون اول میشه پیگیری کرد که بین مسلمونها رواج داشته. از دورۀ تابعین و دورۀ تابعین تابعین میگه که استناد به آیات و احادیث منفرد باب شد، یعنی بر اثر پرسشهایی که پدید میاومد مسلمونها تو مسائل کلیشون مرتب سؤال میکردند، تابعین و تابعین تابعین به ویژه از تابعین تابعین به بعد که مثلا میشد حول و حوش سال 150-200 به بعد اونجا حدیث و آیه به طور منفرد محل بحث شد و فقه و کلام هم اگه دقت کنید از اون به بعده که شکل میگیره، که یکی از مشکلاتی که فضلالرحمان با تاریخ اندیشۀ اسلامی داره باید عرض کنیم که با فقها و متکلمانه. یعنی نگاههای فقهی که از نگاه او تقریبا بیربط به قرآنند، و نگاههای کلامی که مستقل از قرآن شکل گرفتند.
اون کتاب مهمی هم که داره آقای دکتر راجع به وحی خیلی خوب فرمودند، یه کتابی داره 30 سال قبل از این کتاب نوشته شده (25 سال تقریبا) با عنوان Prophecy in Islam، یعنی میره prophecy که نبوت یا وحی باشه رو از نگاه فلاسفه و ارتدوکسی میبینه و مقایسه میکنه و اونجا البته انتقادهایی داره و اصولا از یه جایی به بعد در واقع میگه که من خدای فلسفه رو، خدای فیلسوفها رو دیگه نمیپسندم، خدای فیلسوفها به درد کتاباشون میخوره، از اون موقعی که از نظر خودش هدایت می شه و به سمت قرآن میره، میگه خدای قرآن خدای زندهست، توی کتاب هم خوندند که در واقع خدایی هست که با آدم گفتگو میکنه و خدایی هست که در زندگی حضور داره، و در واقع وحیش رو هم بر همون مبنا میچینه، این قسمت «اسلام و مدرنیته» که در واقع یه عبارتی که داره اینه که میگه «کلیت قرآن نگرشی معین نسبت به زندگی و جهانبینیای منسجم دارد.» ببینید اینها پیشفرضهایی هست که میذاره، «اصول جامع و فراگیر انسانی نهفته در قرآن همان عدالت و کمک به همنوعان و مهربانی و مساواتطلبی میان انسانهاست.» اینها رو در واقع اصول کلی میدونه و بر اساس اون قسمتهای مختلف مضامین اصلی رو میچینه، یعنی ببینید که بر اساس این اصول کلی که شما از «اسلام و مدرنیته» درخواهید یافت در مضامین اصلی آراء خودش رو میگه، دیدگاههایش رو دربارۀ اون فصول هشتگانۀ مختلفی که چیده میگه.
من فکر میکنم که دیگه فرصت نمیکنم. اون قسمت چهارم رو بیشتر به عهدۀ خوانندگان محترم میگذاریم، میخواستم در واقع به بحث پیامبرشناسی فضلالرحمان اشاره کنم، در بحث نبوت و وحیش که اشاره هم کردند خانم علاقهبندی، ببینید اونجا با ماجرای افسانۀ غرانیق چه جوری برخورد میکنه، خیلی انسانی برخورد میکنه، یه جورایی انگار قبول میکنه یه همچین اتفاقی افتاده، چون میدونید خیلی از عالمان اسلامی و عالمان مشهور اسلامی هستند که با افسانۀ غرانیق مشکل اساسی ندارند، اینکه این اتفاق در دورۀ پیامبر افتاده، اینکه پیامبر انسان بوده، ممکنه یک تمایلی در اون دوره براش به وجود اومده باشه که این همه نقلهایی که شده بیهوده نباشه، اونجا هم میبینید نگاه فضلالرحمان همینه، اون بحثی که راجع به روح و فرشته میکنه، فرشته رو به معنای موجودی که وحی رو میاره نفی میکنه و روح رو جای اون میگذاره و یک تعبیر راجع به پیامبر اسلام داره که میگه هم آرمانگراست و هم واقعگرا و توأمان اینهاست. یکی از مهمترین مبانی فکری فضلالرحمان ـ اگه میخواید کتابش رو خوب بفهمید ـ اینه که پیامبرشناسی رو خیلی جدی گرفته، یعنی پیامبر به مثابۀ انسان، بازبینی بحث وحیش بر همین اساسه، بازبینی نظریۀ دوحرکتیاش که بازبینی تفسیر قرآنه یه جورایی بر همینه، بسیاری از فصلهایی که راجع به عدالت صحبت میکنه، بسیاری از فصلهایی که راجع به جامعۀ اسلامی صحبت میکنه، با نگاه تاریخی و تاریخگرایانهای که داره پیامبر رو انسان میدونه، اما یک انسان کاملاً متعالی و خودساخته که به برترین درجاتی که میشده رسیده، اما یادش نمیره که انسان بوده.
در مجموع، میخوام بگم که در واقع فضلالرحمان علاوه بر اینکه یک محقق دانشگاهی بوده، یک متفکر نواندیش دغدغهمند هم بوده، ما تکتک اینها رو زیاد داریم، یعنی محقق دانشگاهی که راجع به قرآن حرف بزنه داریم، که حالا بیشتر در فضاهای غیراسلامی پیدا میشه. متفکران نواندیش نظریهپردازی که خیلی مقید به نظریههای علمی نیستند هم زیاد داریم، اما فضلالرحمان نظریهپردازی کرده از یک سو و از سوی دیگر بحثهای آکادمیک رو هم خیلی خوب مسلطه و جدی براشون برنامه داره و از لابهلای کتابش میتونید این رو دریابید. به هرحال امیدوارم علاقهمندان این دو کتاب را که حاصل زحمات دوستان بنده است دریابند و امیدوارم براشون مفید واقع بشه. در پایان باز تشکر میکنم از مؤسسۀ شهر کتاب که این زمان رو در اختیار ما قرار داد.